عشق تموم نشدنی
Part 8
ییعیت:با لیزگه بیدار شدیم و بهم گفت
لیزگه:ییعیت حالا بهت صابت شد یا بیشتر می خوای
ییعیت:صابت که شد ولی با بیشتر بودنش مشکلی ندارم
لیزگه :عه خوشت اومده میخوای امروز نریم مدرسه
ییعیت :دلم می خواست ولی
لیزگه:ولی
ییعیت:نمی خوام طعم لبات رو از دست بدم پس اوکی
لیزگه:اوکی🤤ولی یکم بخوابیم بعد
ییعیت :اینجوریاست
لیزگه:ییعیت پتو رو انداخت روم و من رو چسبوند به خودش و لب هامون یک سانتی متر با هم فاصله داشت
ییعیت:اینجوری خوبه
لیزگه:عالی
ییعیت:بعد گفتم لبامون خیلی بهم نزدیک بود و لیزگه رو بیشتر به خودم چسبوندم و لب هامون چسبید به هم و بوسیدمش
لیزگه:عه شیطون
ییعیت:ادامش بدم
لیزگه:بیا با خهم ادامه بدیم
پارت بعدی رو بزارم
20 لایک بشه
ییعیت:با لیزگه بیدار شدیم و بهم گفت
لیزگه:ییعیت حالا بهت صابت شد یا بیشتر می خوای
ییعیت:صابت که شد ولی با بیشتر بودنش مشکلی ندارم
لیزگه :عه خوشت اومده میخوای امروز نریم مدرسه
ییعیت :دلم می خواست ولی
لیزگه:ولی
ییعیت:نمی خوام طعم لبات رو از دست بدم پس اوکی
لیزگه:اوکی🤤ولی یکم بخوابیم بعد
ییعیت :اینجوریاست
لیزگه:ییعیت پتو رو انداخت روم و من رو چسبوند به خودش و لب هامون یک سانتی متر با هم فاصله داشت
ییعیت:اینجوری خوبه
لیزگه:عالی
ییعیت:بعد گفتم لبامون خیلی بهم نزدیک بود و لیزگه رو بیشتر به خودم چسبوندم و لب هامون چسبید به هم و بوسیدمش
لیزگه:عه شیطون
ییعیت:ادامش بدم
لیزگه:بیا با خهم ادامه بدیم
پارت بعدی رو بزارم
20 لایک بشه
۴۹۲
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.