9P
جیغعغغغ من برگشتم ببینید چه ادمین خوبی دارید تا بیکار میشه چقدر براتون پارت میزاره،الان باید برم مدرسه ولی نشستم مینویسم هعیییی
خب دیگه لایک کنید .....
قطره های اشک ا،ت کم کم توی آغوش جیمین جاری شد....این یه حس دل تنگی بود.....حسی که نه برای جیمین از بین میرفت نه ا،ت... ا،ت بعد دو سال داشت گریه میکرد....هیچ چیز و هیچ کس حتی قتلای بی رحمانه هم نمیتونست اشکشو در بیاره...کی فکرشو میکرد میس استلا مافیای زن اسیای بخواد بخاطر دلتنگی گریه کنه؟ولی این رابطه هر روز بهتر میشد......۱ ماه از اون روز میگذشت همچی عادی بود ....پسرا به یه مهمونی دعوت شده بودن که بازم برای مافیای ها بودولی قطعا ا،ت هم توی جایگاه وی ای پی قرار داشت....خب دیگه وقت اماده شدن بود...مثل همیشه ا،ت به حموم رفت ....که صدای ماریا بلند شد....ماریا:اونی لباستو اواردم میزارم روی تخت
ا،ت:باشه هانی ،شما نمیاین؟ ماریا:اونجا تنها باشی بهتره چون اینطوری راحت تر میتونن نقطه ضعف پیدا کنن... ا،ت:اوکی هانی میبینمت ماریا:من رفتم ......بعد یک دوش حوله شو دور خودش پیچید و اومد بیرون...یه کی از لباسای ساده اش رو انتخاب کرد ولی بازم توش میدرخشید...گردنبدی که (همونی که پارتای قبل گفتم)اعضا براش خریده بودن رو پوشید و همینطور دست بند مادرش.... یه بوت بلند خاکستری هم پوشید،کیفش رو برداشت و گوشیشو توش گذاشت و به سمت بنزش مشکی ایش حرکت کرد...نشست توی ماشین و سانرفش رو باز کرد...و به سمت عمارت جیمین راهی شد....
......
وقتی به عمارت رسید از در حیاط با ماشینش رد شد تا رسید به اعضا
ا،ت:خوشگله شماره میدی؟
کوک:برو اقا مزاحم نشو مگه خودت خواهر مادر نداری؟ایششش
همه زدیم زیر خنده...بخوام راستشو بگم منو کوک و ته یه اکیپ زلزله بودیم که هر لحظه امکان داشت بتونیم جایی رو منفجر کنیم..........
کوک:خب حالا این خانم خوشگل اومدن دنبال کی؟
ا،ت:سوکجین اوپا
*جین بوس هوایی میفرسته*
کوک:ایشششش
ا،ت:امممم خب حالا که فکر میکنم منو بقیه اعضا بجز تو باهم بریم چون جذابا باید با جذابا بیان دیگه وگرنه اونطوری ابهت جذابیت ما میره
کوک:چرا همیشه باید تخریبم کنی؟
ا،ت:نمیدونم،کرم ریزی خوش میگذره
ته:خب بسه منو کوک با ا،ت میریم شما هم برین تا بیایم
جیمین لبخندی به خواهر و بهترین دوستاش زد...
جیمین:حالا نمی خواین رئیس باندو با خودتون ببرین؟
ا،ت:نه دیگه اوشون باید جذابا رو بیارن ابهت من خراب شد ابهت سوکجین رو خراب نکنید
*کوک یکی میزنه پس کله اش*
ا،ت:کوک مگه افلیج مغزی ،دردم گرفت نادان
کوک:ساری مادام ،خب حرکت کنید
ته:شما هم زود بیاین دیگه این وسط نمونید
..... پرش زمانی
خب دیگه لایک کنید .....
قطره های اشک ا،ت کم کم توی آغوش جیمین جاری شد....این یه حس دل تنگی بود.....حسی که نه برای جیمین از بین میرفت نه ا،ت... ا،ت بعد دو سال داشت گریه میکرد....هیچ چیز و هیچ کس حتی قتلای بی رحمانه هم نمیتونست اشکشو در بیاره...کی فکرشو میکرد میس استلا مافیای زن اسیای بخواد بخاطر دلتنگی گریه کنه؟ولی این رابطه هر روز بهتر میشد......۱ ماه از اون روز میگذشت همچی عادی بود ....پسرا به یه مهمونی دعوت شده بودن که بازم برای مافیای ها بودولی قطعا ا،ت هم توی جایگاه وی ای پی قرار داشت....خب دیگه وقت اماده شدن بود...مثل همیشه ا،ت به حموم رفت ....که صدای ماریا بلند شد....ماریا:اونی لباستو اواردم میزارم روی تخت
ا،ت:باشه هانی ،شما نمیاین؟ ماریا:اونجا تنها باشی بهتره چون اینطوری راحت تر میتونن نقطه ضعف پیدا کنن... ا،ت:اوکی هانی میبینمت ماریا:من رفتم ......بعد یک دوش حوله شو دور خودش پیچید و اومد بیرون...یه کی از لباسای ساده اش رو انتخاب کرد ولی بازم توش میدرخشید...گردنبدی که (همونی که پارتای قبل گفتم)اعضا براش خریده بودن رو پوشید و همینطور دست بند مادرش.... یه بوت بلند خاکستری هم پوشید،کیفش رو برداشت و گوشیشو توش گذاشت و به سمت بنزش مشکی ایش حرکت کرد...نشست توی ماشین و سانرفش رو باز کرد...و به سمت عمارت جیمین راهی شد....
......
وقتی به عمارت رسید از در حیاط با ماشینش رد شد تا رسید به اعضا
ا،ت:خوشگله شماره میدی؟
کوک:برو اقا مزاحم نشو مگه خودت خواهر مادر نداری؟ایششش
همه زدیم زیر خنده...بخوام راستشو بگم منو کوک و ته یه اکیپ زلزله بودیم که هر لحظه امکان داشت بتونیم جایی رو منفجر کنیم..........
کوک:خب حالا این خانم خوشگل اومدن دنبال کی؟
ا،ت:سوکجین اوپا
*جین بوس هوایی میفرسته*
کوک:ایشششش
ا،ت:امممم خب حالا که فکر میکنم منو بقیه اعضا بجز تو باهم بریم چون جذابا باید با جذابا بیان دیگه وگرنه اونطوری ابهت جذابیت ما میره
کوک:چرا همیشه باید تخریبم کنی؟
ا،ت:نمیدونم،کرم ریزی خوش میگذره
ته:خب بسه منو کوک با ا،ت میریم شما هم برین تا بیایم
جیمین لبخندی به خواهر و بهترین دوستاش زد...
جیمین:حالا نمی خواین رئیس باندو با خودتون ببرین؟
ا،ت:نه دیگه اوشون باید جذابا رو بیارن ابهت من خراب شد ابهت سوکجین رو خراب نکنید
*کوک یکی میزنه پس کله اش*
ا،ت:کوک مگه افلیج مغزی ،دردم گرفت نادان
کوک:ساری مادام ،خب حرکت کنید
ته:شما هم زود بیاین دیگه این وسط نمونید
..... پرش زمانی
۱۷.۱k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.