پارت چهارم

پارت چهارم
بیرون
تهیونگ.سلام خانم جئون
ا.ت.بیخیال اینقدر رسمی نباش ا.ت صدام کن
تهیونگ.باشه پس شما هم منو تهیونگ صدا کنید
ا.ت.حتما
توی راه
ا.ت.یه سوال چطوری با داداشم اشنا شدی
تهیونگ.خب راستش من توی دبیرستانم بخاطر خجالتی بودم بهم زور میگفتن اما کوک همیشه هوای منو داشت خب همونطور که میدونی کوک دوسال دیر تر درساشو شروع کرد برای همین توی یک دبیرستان بودیم اون همیشه بهم کمک میکرد
ا.ت.اها پس اینطور وجهی هم داره
تهیونگ.بنظر میاد رابطه خوبی دارید
ا.ت.من وکوک
تهیونگ.اره
ا.ت.نه بابا همیشه باهم دعوا داریم ....ولی با اینکه همیشه درحال جنگیدنیم اما بازم هوای همدیگر و داریم و اون واقعا مراقب منه گاهی اوقات واقعا درکش نمیکنم مثل بابا ها رفتار میکنه اینکار و نکن این کارو بکن اینجا برو انجا نرو گاهی اوقات هم خوبه ولی کوک واقعا زیادی سختگیره
تهیونگ.پس اینطوره
ا.ت.اره ...رسیدیم
تهیونگ.درسته
ا.ت فعلا
تهیونگ.فعلا