خیانت کردی ولی من لعنتی هنوز عاشقتم(2)part
علامت جونگ کوک × علامت جیم _
×جیم؟!...
_س..سلام
×تو اینجا چیکار میکنی؟
_منتظر...تو بودم
×خیلی وقته اینجایی
_نه تازه رسیده بودم که دیدم اومدی(سرش پایین بود و با شرمساری اینو میگفت)
_باید حرف بزنیم
×ما حرفی باهم نداریم
_از کی منو رد میکنی؟
×از اون موقعی که تو لعنتی
از روی قلبم رد شدی(صداش میلرزید)
×م..من متاسفم اصن غلط کردم منو ببخش
_نه دیگه خام حرفات نمیشم
ویو جیم
رفتم جلو و دستمو روی پیراهن سفیدش کشیدم و توی چشماش خیره شدم
دستمو دور انگشتاش حلقه کردم
علامت نویسنده*
*جونگ کوک تحت فشار بود و
اینو میشد راحت فهمید
چشماشو محکم بسته بود
و داشت خودشو کنترل میکرد که دوباره
خام حرفا و حرکات زن حیله گر رو
به روش نشه
سریع دستشو از دست
دخترک کشید و
چشماشو بسته بود
با صدای آروم گفت
×ا..از اینجا برو...
_جونگ کوک خواهش میکنم من کسیو ندارم
×برو پیش شوهرت
_ن...نه من راجبش اشتباه میکردم..
اون لیاقت منو نداره میخوام جدا شم ازش
با ناباوری و چشمای اشکی به سمت دخترک
برگشت
×همش مسخره بازیه
_نهههه نیست جونگ کوک من تو رو میخوام
من میخوام با تو زندگی کنم
میخوام کنار تو بمیرم
کنار تو بخندم
کنار تو گریه کنم
کنار تو بخوابم
کنار تو باشم فقط کنار تو
جئون جونگ کوک میشه بازم ملکه قلبت باشم؟
×جیم!!....
_لطفا...
*نه دیگه پسرک داستانون دیگه نمیتونست جلوی اون چشما طاقت بیاره
دیگه نمیتونست بدن لرزون معشوقش رو ببینه
دیگه هیچی واسه پسرک مهم نبود قلبش رو عقلش حکم فرما بود
حتی به دور و اطرافش که داشتن بهشون نگاه میکردن توجهی نمیکرد
قدم هاشو نزدیک کرد و
عشقش رو با دلتنگی در آغوش گرفت
ولی هر ثانیه بغلش بیشتر عطش دلتنگی رو توی وجودش راه می انداخت
انقدر غرق بغل کردن معشوقه چند سالش بود که متوجه حسار تنگی که با دستاش دور
دخترک درست کرده بود نشد و دخترکش که تحت فشار بدون توجه به کمبود نفسش
عاشقانه بغل مجنونش رو می پذیرفت
و دوباره گل عشق درون وجود پسرک جوانه زد
شرطام ۱۵ لایک
۵ کامنت
#نامجون #سوکجین #جیهوپ #تهیونگ #جیمین #جونگ کوک #شوگا
بی_تی_اس بلک_پینک #فیک #داستان #رمان
#عاشقانه
×جیم؟!...
_س..سلام
×تو اینجا چیکار میکنی؟
_منتظر...تو بودم
×خیلی وقته اینجایی
_نه تازه رسیده بودم که دیدم اومدی(سرش پایین بود و با شرمساری اینو میگفت)
_باید حرف بزنیم
×ما حرفی باهم نداریم
_از کی منو رد میکنی؟
×از اون موقعی که تو لعنتی
از روی قلبم رد شدی(صداش میلرزید)
×م..من متاسفم اصن غلط کردم منو ببخش
_نه دیگه خام حرفات نمیشم
ویو جیم
رفتم جلو و دستمو روی پیراهن سفیدش کشیدم و توی چشماش خیره شدم
دستمو دور انگشتاش حلقه کردم
علامت نویسنده*
*جونگ کوک تحت فشار بود و
اینو میشد راحت فهمید
چشماشو محکم بسته بود
و داشت خودشو کنترل میکرد که دوباره
خام حرفا و حرکات زن حیله گر رو
به روش نشه
سریع دستشو از دست
دخترک کشید و
چشماشو بسته بود
با صدای آروم گفت
×ا..از اینجا برو...
_جونگ کوک خواهش میکنم من کسیو ندارم
×برو پیش شوهرت
_ن...نه من راجبش اشتباه میکردم..
اون لیاقت منو نداره میخوام جدا شم ازش
با ناباوری و چشمای اشکی به سمت دخترک
برگشت
×همش مسخره بازیه
_نهههه نیست جونگ کوک من تو رو میخوام
من میخوام با تو زندگی کنم
میخوام کنار تو بمیرم
کنار تو بخندم
کنار تو گریه کنم
کنار تو بخوابم
کنار تو باشم فقط کنار تو
جئون جونگ کوک میشه بازم ملکه قلبت باشم؟
×جیم!!....
_لطفا...
*نه دیگه پسرک داستانون دیگه نمیتونست جلوی اون چشما طاقت بیاره
دیگه نمیتونست بدن لرزون معشوقش رو ببینه
دیگه هیچی واسه پسرک مهم نبود قلبش رو عقلش حکم فرما بود
حتی به دور و اطرافش که داشتن بهشون نگاه میکردن توجهی نمیکرد
قدم هاشو نزدیک کرد و
عشقش رو با دلتنگی در آغوش گرفت
ولی هر ثانیه بغلش بیشتر عطش دلتنگی رو توی وجودش راه می انداخت
انقدر غرق بغل کردن معشوقه چند سالش بود که متوجه حسار تنگی که با دستاش دور
دخترک درست کرده بود نشد و دخترکش که تحت فشار بدون توجه به کمبود نفسش
عاشقانه بغل مجنونش رو می پذیرفت
و دوباره گل عشق درون وجود پسرک جوانه زد
شرطام ۱۵ لایک
۵ کامنت
#نامجون #سوکجین #جیهوپ #تهیونگ #جیمین #جونگ کوک #شوگا
بی_تی_اس بلک_پینک #فیک #داستان #رمان
#عاشقانه
۲۴.۳k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.