ʀᴏᴍᴇᴏ&ᴊᴜʟɪᴇᴛ pt 2
"قلب همه مون شکسته بود، تیکه هایی از پازل قلبمون رو پیش افراد دیگه ای جا گذاشته بودم حالا وقتشه که تیکه های باقی مونده رو بهم وصل کنیم تا شاید قلبمون کامل بشه"
جئون جونگ کوک ۱۹ژوئیه
_جیمین هیونگ تبش پایین اومده همش هزیون میگه میگی چیکارش کنم؟
_میتونی بیاریش خونه ام؟
_وایسا تلفنش زنگ میخوره احتمالا بیارمش
_اوکی
_بله؟
_تهیونگ کجایی؟
_من دوست تهیونگم شما؟
_یونگی هستم، مین یونگی
_آها، تهیونگ دیشب چاقو خورده بود اومد پیش من زخمشو با دوستم جیمین پانسمان کردیم تب داشت تبش رو کم کردم جیمین به من گفت ببرمش به خونه اش:)
_نیاز به کمک داری؟
_یه کم، ببخشید شما کجا زندگی میکنی؟
_سئول خیابون اینسا دونگ
_ما خیابون میان دونگیم:)
_اوکی خودمو میرسونم
_مرسی واقعا
۱ساعت و نیم بعد ساعت ۱۱:۳۷ دقیقه صبح
زنگ طلایی در به صدا در اومد
_سلام جونگ کوک
_سلام یونگی؟ میتونم هیونگ صداتون کنم؟
_اره حتما
_چه اتفاقی براش افتاده
_نمیدونم به ما نگفت، شما حبر ندارین؟ تهیونگ با کسی دشمنی نداره؟
یونگی تو ذهنش
_صد در صد افراد چانگبین بودن که این کار رو باهاش کردن
_اهممم، نه با کسی دشمنی نداره
"توی ذهنم با خودم گفتم شاید دزد ها اینکارو باهات
کردن غافل از اینکه دشمن های زیادی برای خودمون تراشیدیم"
جئون جونگ کوک ۱۹ژوئیه
_جیمین هیونگ تبش پایین اومده همش هزیون میگه میگی چیکارش کنم؟
_میتونی بیاریش خونه ام؟
_وایسا تلفنش زنگ میخوره احتمالا بیارمش
_اوکی
_بله؟
_تهیونگ کجایی؟
_من دوست تهیونگم شما؟
_یونگی هستم، مین یونگی
_آها، تهیونگ دیشب چاقو خورده بود اومد پیش من زخمشو با دوستم جیمین پانسمان کردیم تب داشت تبش رو کم کردم جیمین به من گفت ببرمش به خونه اش:)
_نیاز به کمک داری؟
_یه کم، ببخشید شما کجا زندگی میکنی؟
_سئول خیابون اینسا دونگ
_ما خیابون میان دونگیم:)
_اوکی خودمو میرسونم
_مرسی واقعا
۱ساعت و نیم بعد ساعت ۱۱:۳۷ دقیقه صبح
زنگ طلایی در به صدا در اومد
_سلام جونگ کوک
_سلام یونگی؟ میتونم هیونگ صداتون کنم؟
_اره حتما
_چه اتفاقی براش افتاده
_نمیدونم به ما نگفت، شما حبر ندارین؟ تهیونگ با کسی دشمنی نداره؟
یونگی تو ذهنش
_صد در صد افراد چانگبین بودن که این کار رو باهاش کردن
_اهممم، نه با کسی دشمنی نداره
"توی ذهنم با خودم گفتم شاید دزد ها اینکارو باهات
کردن غافل از اینکه دشمن های زیادی برای خودمون تراشیدیم"
۱.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
comments (۱)
no_comment