𝐼 𝑤𝑖𝑠ℎ 𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑒𝑠 𝑤𝑒𝑟𝑒 𝑡𝑟𝑢𝑒
𝐼 𝑤𝑖𝑠ℎ 𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑒𝑠 𝑤𝑒𝑟𝑒 𝑡𝑟𝑢𝑒
part:𝟗
ا/ت:" البته قبلش از اینکه قهوه سرد شده مطمئن شو و طوری وانمود کن که یه اتفاق بوده."
هانا:" نه من نمیتونم اینکارو بکنم"
ا/ت:" برای چی؟"
هانا:" شما دارین یه کار غیر اخلاقی از من میخواین."
ا/ت:" من خودم اینو میدونم..فقط...تو فقط کاری که میگم رو انجام بده"
هانا:" اگه اینکارو بکنم و متوجه بشه اتفاقی نبوده یا حتی فکر کنه که اتفاقی بوده و اخراج بشم چی؟"
چند لحظه سکوت کرد و به درستی حرفش پی برد. درسته ممکن بود با این کار اخراج بشه.
بعد فکری به سرش زد." باشه بیخیال. یه چیز دیگه ازت میخوام."
هانا دوباره نگران شد و پرسید چی میخواد. ا/ت همه چیزو واسش توضیح داد طی چند ثانیه انقدر با جزئیات نقشه کشیده بود که توضیح دادنش کلی طول کشید." خیلی خب حالا برو و کاری که گفتم رو انجام بده."
هانا رفت دنبال جونگکوک تا طبق گفته ی ا/ت اون رو بکشونه طبقه ی پایین شرکت که در حال تعمیر و تغییره.
منم مطمئنم هیچکس لجبازی و کرم این دختر رو درک نمیکنه که فقط بخاطر دیدن جونگکوک و خراب کردن لباسش این همه نقشه کشیده و سخت در تلاشه. ولی با این حال میخواد قهوه حتما سرد باشه تا جونگکوک چیزیش نشه...
*هانا تو قراره بری دنبال جونگکوک و بهش بگی که من طبقه ی پایین منتظرشم!
باید یجوری بهش بفهمونی که من دقیقا توی قسمتی که بهت گفتم منتظرشم.. همون جایی که کارگرا دارن رنگ و نقاشی و اینا میکنن.
من روی پله های آهنی درحالی که پشتم بهشه مثلا دارم اون بالا ها رو رنگ میزنم و خیلی اتفاقی رنگ میریزه رو لباس جونگکوک.. نگران نباش سعی میکنم یه جوری باشه که فقط روی لباسش بریزه.
هانا:" مگه قرار نبود قهوه باشه؟"
تو کاریت نباشه
بعدش تا جونگکوک بخواد سر و صدا راه بندازه یا منو ببینه تو به بهونه تمیز کردن لباسش از اونجا دورش میکنی...*
جونگکوک رسید و ایستاد. نگاهی به اطراف کرد و ا/ت رو ندید." این دختر چرا خواسته منو اینجا ببینه؟"
داشت به همین قضیه فکر میکرد، چشمش به رنگ دیوار افتاد" صورتی؟ نکنه میخواد اعتراف عشقی چیزی بکنه"
ا/ت خواست زیر چشمی نگاهی بهش بکنه تا از اینکه جونگکوک اونجاست مطمئن بشه ولی به محض اینکه چشمش به جونگکوک افتاد نتونست خودش رو کنترل کنه کامل برگشت تا اونو ببینه. به نظرش واقعا جذاب شده بود.《مگه میشه یکی با پیرهن ساده انقدر جذاب به نظر برسه؟》
بله همونطور که گفتم کامل برگشته بود و روی(اون پله هایی که چمیدونم تعمیر کارا فروشنده ها میزارن میرن بالا اسمش یادم نی🗿)
با اونجوری ایستادنش پاش کمی تکون خورد و باعث شد یکم بترسه و بعدم پاش کامل لیز خورد...
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #Bangtan #ARMY
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #جونگکوک #آرمی #کیپاپر #کیدراما
part:𝟗
ا/ت:" البته قبلش از اینکه قهوه سرد شده مطمئن شو و طوری وانمود کن که یه اتفاق بوده."
هانا:" نه من نمیتونم اینکارو بکنم"
ا/ت:" برای چی؟"
هانا:" شما دارین یه کار غیر اخلاقی از من میخواین."
ا/ت:" من خودم اینو میدونم..فقط...تو فقط کاری که میگم رو انجام بده"
هانا:" اگه اینکارو بکنم و متوجه بشه اتفاقی نبوده یا حتی فکر کنه که اتفاقی بوده و اخراج بشم چی؟"
چند لحظه سکوت کرد و به درستی حرفش پی برد. درسته ممکن بود با این کار اخراج بشه.
بعد فکری به سرش زد." باشه بیخیال. یه چیز دیگه ازت میخوام."
هانا دوباره نگران شد و پرسید چی میخواد. ا/ت همه چیزو واسش توضیح داد طی چند ثانیه انقدر با جزئیات نقشه کشیده بود که توضیح دادنش کلی طول کشید." خیلی خب حالا برو و کاری که گفتم رو انجام بده."
هانا رفت دنبال جونگکوک تا طبق گفته ی ا/ت اون رو بکشونه طبقه ی پایین شرکت که در حال تعمیر و تغییره.
منم مطمئنم هیچکس لجبازی و کرم این دختر رو درک نمیکنه که فقط بخاطر دیدن جونگکوک و خراب کردن لباسش این همه نقشه کشیده و سخت در تلاشه. ولی با این حال میخواد قهوه حتما سرد باشه تا جونگکوک چیزیش نشه...
*هانا تو قراره بری دنبال جونگکوک و بهش بگی که من طبقه ی پایین منتظرشم!
باید یجوری بهش بفهمونی که من دقیقا توی قسمتی که بهت گفتم منتظرشم.. همون جایی که کارگرا دارن رنگ و نقاشی و اینا میکنن.
من روی پله های آهنی درحالی که پشتم بهشه مثلا دارم اون بالا ها رو رنگ میزنم و خیلی اتفاقی رنگ میریزه رو لباس جونگکوک.. نگران نباش سعی میکنم یه جوری باشه که فقط روی لباسش بریزه.
هانا:" مگه قرار نبود قهوه باشه؟"
تو کاریت نباشه
بعدش تا جونگکوک بخواد سر و صدا راه بندازه یا منو ببینه تو به بهونه تمیز کردن لباسش از اونجا دورش میکنی...*
جونگکوک رسید و ایستاد. نگاهی به اطراف کرد و ا/ت رو ندید." این دختر چرا خواسته منو اینجا ببینه؟"
داشت به همین قضیه فکر میکرد، چشمش به رنگ دیوار افتاد" صورتی؟ نکنه میخواد اعتراف عشقی چیزی بکنه"
ا/ت خواست زیر چشمی نگاهی بهش بکنه تا از اینکه جونگکوک اونجاست مطمئن بشه ولی به محض اینکه چشمش به جونگکوک افتاد نتونست خودش رو کنترل کنه کامل برگشت تا اونو ببینه. به نظرش واقعا جذاب شده بود.《مگه میشه یکی با پیرهن ساده انقدر جذاب به نظر برسه؟》
بله همونطور که گفتم کامل برگشته بود و روی(اون پله هایی که چمیدونم تعمیر کارا فروشنده ها میزارن میرن بالا اسمش یادم نی🗿)
با اونجوری ایستادنش پاش کمی تکون خورد و باعث شد یکم بترسه و بعدم پاش کامل لیز خورد...
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #Bangtan #ARMY
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #جونگکوک #آرمی #کیپاپر #کیدراما
۶.۱k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.