عشق اجباری پارت سه
ات:بهت میگم نخنددددددددد
شوگا:چطوری کوچولووووووووو
ات:حوصلم سر رفته
شوگا:بعنم
ات:یه کاریییی بگوووو بکنیییمممم
شوگا:خاب
پدرات:بچه هااااااا بیاید پایین
شوگا ات رفتن پایین
پدر شوگا:خب بچه ها شما باید باهم ازدواج کنید
ات:چیییییییییییییییییییییییییییی
شوگا:واتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
بابای ات:همینکه گفتم
ات:نهههههههههههههههههههههههههههه
شوگا:نهههههههههههههههههههههههههههه
مادر ات:هفته ی دیگه عروسیتونه
ات:من با این چلغوز دراز ازدواج نمیکنممم
شوکا:چلغوز خودتی کوتوله
ات:اشغال
شوگا:سطل زباله اونجاست برو خونت
مامان شوگا:بچه ها کاریه که شدههه...بابد برای اوضاع شرکت هامون ازدواج کنید
ات:ریدم تو شرکتاتون
شوگا:موافقم
پرش زمانی هفته بعد
ات ویو
ریدم تو لباس عروس...ریدم تو ارایش...ریدم تو شوگا(هووووووی)ریدم تو این زندگی
شوکا:کمتر برین عنیمون کردی
ات:حاضر بودم بمیرم ولی اینکارو نکنم(بغض)
شوگا:فکر کردی من دوست دارم؟؟
ویو شوگا
رفتم دیدم داره به هممون میرینه بعدش بغض کرد ولی خب خدایی قشنگ شده بود
عکس لباسا و اینا می زارم
شوگا:چطوری کوچولووووووووو
ات:حوصلم سر رفته
شوگا:بعنم
ات:یه کاریییی بگوووو بکنیییمممم
شوگا:خاب
پدرات:بچه هااااااا بیاید پایین
شوگا ات رفتن پایین
پدر شوگا:خب بچه ها شما باید باهم ازدواج کنید
ات:چیییییییییییییییییییییییییییی
شوگا:واتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
بابای ات:همینکه گفتم
ات:نهههههههههههههههههههههههههههه
شوگا:نهههههههههههههههههههههههههههه
مادر ات:هفته ی دیگه عروسیتونه
ات:من با این چلغوز دراز ازدواج نمیکنممم
شوکا:چلغوز خودتی کوتوله
ات:اشغال
شوگا:سطل زباله اونجاست برو خونت
مامان شوگا:بچه ها کاریه که شدههه...بابد برای اوضاع شرکت هامون ازدواج کنید
ات:ریدم تو شرکتاتون
شوگا:موافقم
پرش زمانی هفته بعد
ات ویو
ریدم تو لباس عروس...ریدم تو ارایش...ریدم تو شوگا(هووووووی)ریدم تو این زندگی
شوکا:کمتر برین عنیمون کردی
ات:حاضر بودم بمیرم ولی اینکارو نکنم(بغض)
شوگا:فکر کردی من دوست دارم؟؟
ویو شوگا
رفتم دیدم داره به هممون میرینه بعدش بغض کرد ولی خب خدایی قشنگ شده بود
عکس لباسا و اینا می زارم
۵.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.