《رومان دریای آبی 》
《رومان دریای آبی 》
پارت 14
{دو هفته بعد }
ات از پنجره اوتاقش به بیرون نگاه میکرد
نفسه عمیقی کشیدم
و به لباس عروسی که تویه اتاق گذاشته بودن نگاه کرد
روزی پوشیدن اون لباس آرزوش بود اما الان هیچ حسی نداشت
با اینکه توی این دو هفته جیمین انقدر باهاش خوب رفتار کرده بود
که بهش اعتماد کامل داشت
اما هنوز ترسی توی دلش بود
ترس از اینکه این که یه فرشته ای مثل جیمین کنارشه
یه خواب باشه ترس از اینکه جیمین هم مثل نامزد قبلیش ولش کنه
و دوباره زندگیش به جهنم تبدیل بشه
هنوزم وقتی به کارای که پدر اش باهاش کرده بود فکر میکرد
بدنش از ترس میلرزید توی افکارش غرق بود که با حرف مادر اش
نگاهش به سمت در رفت
م/ات : چرا هنوز آماده نشدی خانواده شوهرت واست آرایشگر
فرستادن
ات : من امادم بهشون بگو بیان
مادر ات از اوتاق خارج شد و بعد از چند مین آرایشگرا وارد اوتاق شدن
بعد از تعظيم کوتاهی مشغول آرایش کردن ات شدن
آرایش کردن اش دو ساعت تول کشید بعد از تموم شدن آرایشش
لباس عروس اش رو پوشید و توی آینه به خود اش نگاه میکرد
برادر اش وارد اوتاق شد
و به خواهر اش که توی اون لباس مثل فرشته ها بود نگاه میکرد
و با قدم های اروم به سمت خواهر اش اومد با لبخند گفت
جین : خیلی خوشگل شدی
ات به سمت جین برگشت و متقابل بهش لبخند زد
ات : نه به اندازه داداش خوشتیپم
جین با لحنه حق به جانبی گفت
جین : درسته به اندازه خوشتیپ ترین پسره جهان نیستی اما خواهرش که
هستی
بعد از گفتن این حرف ات برادر اش رو بغل کرد و گفت
ات : خیلی ممنون که پیشمی داداش
جین متقابلا خواهر اش رو بغل کرد
جین : همیشه کنارتم بهم قول بده اگه اتفافی افتاده اول به من بگی باشه
ات از بغل برادر اش بیرون اومد
ات : باشه قول میدم
همون لحظه جیمین و سون هی وارد اوتاق شدن
سون هی به سمت اونا اومد و روبه به جین گفت
سون هی : اگه دل داري های برادرانت تموم شده بزار منم زن داداشمو ببینم
جین از خواهر اش فاصله گرفت و به سمت جیمین رفت و کنارش ایستاد
سون هی روبه ات کرد و با خنده گفت
سون هی : وای زن داداشم چقدر خوشگل شده
ات : ممنونم تو هم خیلی خوشگل شده
سون هی : ممنونم ولی نه به اندازه تو داداشم خیلی خوش شانسه که داره با دوختره خوشگلی مثل تو ازدواج میکنه
ادامه دارد؟؟؟؟؟
پارت 14
{دو هفته بعد }
ات از پنجره اوتاقش به بیرون نگاه میکرد
نفسه عمیقی کشیدم
و به لباس عروسی که تویه اتاق گذاشته بودن نگاه کرد
روزی پوشیدن اون لباس آرزوش بود اما الان هیچ حسی نداشت
با اینکه توی این دو هفته جیمین انقدر باهاش خوب رفتار کرده بود
که بهش اعتماد کامل داشت
اما هنوز ترسی توی دلش بود
ترس از اینکه این که یه فرشته ای مثل جیمین کنارشه
یه خواب باشه ترس از اینکه جیمین هم مثل نامزد قبلیش ولش کنه
و دوباره زندگیش به جهنم تبدیل بشه
هنوزم وقتی به کارای که پدر اش باهاش کرده بود فکر میکرد
بدنش از ترس میلرزید توی افکارش غرق بود که با حرف مادر اش
نگاهش به سمت در رفت
م/ات : چرا هنوز آماده نشدی خانواده شوهرت واست آرایشگر
فرستادن
ات : من امادم بهشون بگو بیان
مادر ات از اوتاق خارج شد و بعد از چند مین آرایشگرا وارد اوتاق شدن
بعد از تعظيم کوتاهی مشغول آرایش کردن ات شدن
آرایش کردن اش دو ساعت تول کشید بعد از تموم شدن آرایشش
لباس عروس اش رو پوشید و توی آینه به خود اش نگاه میکرد
برادر اش وارد اوتاق شد
و به خواهر اش که توی اون لباس مثل فرشته ها بود نگاه میکرد
و با قدم های اروم به سمت خواهر اش اومد با لبخند گفت
جین : خیلی خوشگل شدی
ات به سمت جین برگشت و متقابل بهش لبخند زد
ات : نه به اندازه داداش خوشتیپم
جین با لحنه حق به جانبی گفت
جین : درسته به اندازه خوشتیپ ترین پسره جهان نیستی اما خواهرش که
هستی
بعد از گفتن این حرف ات برادر اش رو بغل کرد و گفت
ات : خیلی ممنون که پیشمی داداش
جین متقابلا خواهر اش رو بغل کرد
جین : همیشه کنارتم بهم قول بده اگه اتفافی افتاده اول به من بگی باشه
ات از بغل برادر اش بیرون اومد
ات : باشه قول میدم
همون لحظه جیمین و سون هی وارد اوتاق شدن
سون هی به سمت اونا اومد و روبه به جین گفت
سون هی : اگه دل داري های برادرانت تموم شده بزار منم زن داداشمو ببینم
جین از خواهر اش فاصله گرفت و به سمت جیمین رفت و کنارش ایستاد
سون هی روبه ات کرد و با خنده گفت
سون هی : وای زن داداشم چقدر خوشگل شده
ات : ممنونم تو هم خیلی خوشگل شده
سون هی : ممنونم ولی نه به اندازه تو داداشم خیلی خوش شانسه که داره با دوختره خوشگلی مثل تو ازدواج میکنه
ادامه دارد؟؟؟؟؟
۱.۰k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.