«فیلم ترسناک ، زندگی وحشتناک p3»
_ میخوام یه نفر رو از بین ببری! همه باهم : چیییییی؟؟!!!!
+ آخه برای چی؟. _ اونش دیگه به تو ربطی نداره. جونگ کوک: شوگا چطور از یه انسان همچنین چیزی رو می خوای! . + تون کیه؟. _ اسمش بلاتریکسه. یه جادوگر هست . اگه بتونی از بین ببریش کمکت می کنیم! + آخه....... _ آخه نداریم! اینو گفت و از اتاق خارج شد . جیمین: کارینا یه لحظه بیا کارت دارم. + باشه. رفتیم سمت اتاقی که روش نوشته بود جیمین همه وسایل اتاق زرد و کیوت بوددد. جیمین :می خواستم یه چیزایی درباره بلاتریکس بهت بگم! خوب به حرفام گوش کن . بلاتریکس یه جادوگر قوی هست که توی منطقه شرور ها زندگی می کنه. اون عشق اول شوگا بوده که بهش دروغ گفته و سعی کرده اونو بکشه ! + چیییی؟؟؟. جیمین: آره . شوگا کینه ای ازش داره ولی چون هنوز دوستش داره نمی تونه خودش اونو بکشه ! به خاطر همین از تو می خواد! + اگه یه جادوگر قوی هست من چطور می تونم اونو بکشم؟. جیمین: چقدر می تونی بجنگی؟. + یکم تکواندو بلدم. جیمین: همین؟ اگه بخوای بری به همین قدری که بلدی باهاش بجنگی فاتحت خوندس! + پس چیکار کنم؟ . جیمین: باید شمشیر زدن بلد باشی . اونم که فقط شوگا بلده و عمرا بهت یاد بده! +کاری میکنم که بهم یاد بده. نگران نباش من کارم رو خوب بلدم ( با لبخند)
تغییر زمان به ظهر
دیگه داشت شکمم غار و غور می کرد که جی هوپ صدام زد تا برم غذا بخورم. با سرعت نور رفتم آشپزخونه . شوگا اول از همه غذاش رو تموم کرد و رفت اتاقش . این بهترین فرصت بود. پس غذام رو هم با سرعت نور خوردم تا زودتر برم پیشش. ( براش مرغ پخته بودن) رفتم جلو در اتاقش و در زدم. در و باز کرد و با بی حوصلگی گفت: چی میخوای؟ + می خواستم ازت بپرسم که چطور می تونم اونو از بین ببرم؟ _ با شمشیر. + ولی من که بلد نیستم ! پس حتما می میرم ! (با حالت معصومانه و گوگولی). شوگا یه چیزی زیر لب گفت و درو به روم باز کرد . یسسسس!! اثر کرده بود . با سرعت رفتم تو . بدون هیچ حرفی یه چوب بهم داد و خودشم یکی برداشت. +چیکار باید بکنم؟. _ اول چوبت رو اینجوری بگیر و..........(توضیح داد). + راستی کی و کجا و چطور می تونم کارش رو تموم کنم؟. _ توی جنگل ترس ۲ می تونی پیداش کنی و باید درست وقتی که نیمه شب شد یعنی ساعت ۱۲ شب شد شمشیر رو توی قلبش فرو کنی! + چقدر بی رحمانه! _ اگه رحم کنی اون تو رو می کشه! یادت باشه جنگل ترس ۲! +نه اینکه همه جنگلای اینجا ترسناک نیست!( با خنده). و این اولین باری بود که خنده شیرین و زیبای شوگا رو دیدم!
+ آخه برای چی؟. _ اونش دیگه به تو ربطی نداره. جونگ کوک: شوگا چطور از یه انسان همچنین چیزی رو می خوای! . + تون کیه؟. _ اسمش بلاتریکسه. یه جادوگر هست . اگه بتونی از بین ببریش کمکت می کنیم! + آخه....... _ آخه نداریم! اینو گفت و از اتاق خارج شد . جیمین: کارینا یه لحظه بیا کارت دارم. + باشه. رفتیم سمت اتاقی که روش نوشته بود جیمین همه وسایل اتاق زرد و کیوت بوددد. جیمین :می خواستم یه چیزایی درباره بلاتریکس بهت بگم! خوب به حرفام گوش کن . بلاتریکس یه جادوگر قوی هست که توی منطقه شرور ها زندگی می کنه. اون عشق اول شوگا بوده که بهش دروغ گفته و سعی کرده اونو بکشه ! + چیییی؟؟؟. جیمین: آره . شوگا کینه ای ازش داره ولی چون هنوز دوستش داره نمی تونه خودش اونو بکشه ! به خاطر همین از تو می خواد! + اگه یه جادوگر قوی هست من چطور می تونم اونو بکشم؟. جیمین: چقدر می تونی بجنگی؟. + یکم تکواندو بلدم. جیمین: همین؟ اگه بخوای بری به همین قدری که بلدی باهاش بجنگی فاتحت خوندس! + پس چیکار کنم؟ . جیمین: باید شمشیر زدن بلد باشی . اونم که فقط شوگا بلده و عمرا بهت یاد بده! +کاری میکنم که بهم یاد بده. نگران نباش من کارم رو خوب بلدم ( با لبخند)
تغییر زمان به ظهر
دیگه داشت شکمم غار و غور می کرد که جی هوپ صدام زد تا برم غذا بخورم. با سرعت نور رفتم آشپزخونه . شوگا اول از همه غذاش رو تموم کرد و رفت اتاقش . این بهترین فرصت بود. پس غذام رو هم با سرعت نور خوردم تا زودتر برم پیشش. ( براش مرغ پخته بودن) رفتم جلو در اتاقش و در زدم. در و باز کرد و با بی حوصلگی گفت: چی میخوای؟ + می خواستم ازت بپرسم که چطور می تونم اونو از بین ببرم؟ _ با شمشیر. + ولی من که بلد نیستم ! پس حتما می میرم ! (با حالت معصومانه و گوگولی). شوگا یه چیزی زیر لب گفت و درو به روم باز کرد . یسسسس!! اثر کرده بود . با سرعت رفتم تو . بدون هیچ حرفی یه چوب بهم داد و خودشم یکی برداشت. +چیکار باید بکنم؟. _ اول چوبت رو اینجوری بگیر و..........(توضیح داد). + راستی کی و کجا و چطور می تونم کارش رو تموم کنم؟. _ توی جنگل ترس ۲ می تونی پیداش کنی و باید درست وقتی که نیمه شب شد یعنی ساعت ۱۲ شب شد شمشیر رو توی قلبش فرو کنی! + چقدر بی رحمانه! _ اگه رحم کنی اون تو رو می کشه! یادت باشه جنگل ترس ۲! +نه اینکه همه جنگلای اینجا ترسناک نیست!( با خنده). و این اولین باری بود که خنده شیرین و زیبای شوگا رو دیدم!
۸.۰k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.