خب خب سناریو جدید
خب خب سناریو جدید
نام:نانا
سن:هرچی دوست دارید
شاگرد چهارم گوجو
قدرت : کنترل کردن سرعت و جهت اشیا و به پرواز در اوردنشون
شیپ :مگومی(نانا؟!)
خب شروع میکنم هرچند نمیدونم چجوری و از کجا
نانا با صدای آلارم گوشیش بلند میشه
اه صگ تو صب(نازی تو هم اینجوری؟) باید پاشم برم بیرون ولی نمیخام برم ،چون همش موجودات عجیب غریب میبینم که بقیه نمیبین یا صداشون رو نمیشنون،یا وقتی رو یچیزی زوم میکنم بلند میشهههه کاش یجا بود میشد از این قدرت ها استفاده منمممممم و خودم رو خالی کنممممم 😎🗿
~نانا تو ی سوپر مارکت وری فول از اینا که تو کره هست اسمش یادم نمیاد کار میکرد ~
خب دیگه بریم تا با مگومی آشنا شه>>>
ویو مگومی:پاشدم برم یچیزی بخورم ولی هیچی نداشتم مجبور شدم برم تو یکی از سوپر مارکت های نزدیک تا یچیزی بخورم از گرسنگی نمیرم🗿⚰️
وقتی وارد مغزه شدم با دیدن دختری که اونجا کار میکرد پشمام ریخت (وقتی سعی میکنم یجوری حرف بزنم که مگومی حرف میزد ولی نمیتونم)
اون دختر درست مثل ایده آل های من بود چون چند بار از دور دیده بودم و یکم بهش حس داشتم،(نانا تو به خودت نگیر 🗿مدیونی اگه فک کنی حسودیم شد✅) چون هم ساده بود،هم متین هم سر به زیر💔🤧
رفتم بهش سلام کردم ولی حس کردم یچیز دیگه هم اونجاس مث انرژی نفرین شده سطح ۴یا ۳خیلی قوی نبود ،جدی نگرفتم،بهش گفتم که بره برام نودل بیاره اونم گفت باشه،از حالت عادی یکم بیشتر طول کشید،نیومد،باز هم نیومد،پنج دقیقه گذشت نیومد،تا اینکهههههههههههه
.
.
.
.
چیی؟
صدای جیغش مغازه رو برداشت،
🗿🤧
ادامه دارد.....
خب لایک و کامنت فراموش نشه تا منم روحیه بگیرم✅✅✅
نام:نانا
سن:هرچی دوست دارید
شاگرد چهارم گوجو
قدرت : کنترل کردن سرعت و جهت اشیا و به پرواز در اوردنشون
شیپ :مگومی(نانا؟!)
خب شروع میکنم هرچند نمیدونم چجوری و از کجا
نانا با صدای آلارم گوشیش بلند میشه
اه صگ تو صب(نازی تو هم اینجوری؟) باید پاشم برم بیرون ولی نمیخام برم ،چون همش موجودات عجیب غریب میبینم که بقیه نمیبین یا صداشون رو نمیشنون،یا وقتی رو یچیزی زوم میکنم بلند میشهههه کاش یجا بود میشد از این قدرت ها استفاده منمممممم و خودم رو خالی کنممممم 😎🗿
~نانا تو ی سوپر مارکت وری فول از اینا که تو کره هست اسمش یادم نمیاد کار میکرد ~
خب دیگه بریم تا با مگومی آشنا شه>>>
ویو مگومی:پاشدم برم یچیزی بخورم ولی هیچی نداشتم مجبور شدم برم تو یکی از سوپر مارکت های نزدیک تا یچیزی بخورم از گرسنگی نمیرم🗿⚰️
وقتی وارد مغزه شدم با دیدن دختری که اونجا کار میکرد پشمام ریخت (وقتی سعی میکنم یجوری حرف بزنم که مگومی حرف میزد ولی نمیتونم)
اون دختر درست مثل ایده آل های من بود چون چند بار از دور دیده بودم و یکم بهش حس داشتم،(نانا تو به خودت نگیر 🗿مدیونی اگه فک کنی حسودیم شد✅) چون هم ساده بود،هم متین هم سر به زیر💔🤧
رفتم بهش سلام کردم ولی حس کردم یچیز دیگه هم اونجاس مث انرژی نفرین شده سطح ۴یا ۳خیلی قوی نبود ،جدی نگرفتم،بهش گفتم که بره برام نودل بیاره اونم گفت باشه،از حالت عادی یکم بیشتر طول کشید،نیومد،باز هم نیومد،پنج دقیقه گذشت نیومد،تا اینکهههههههههههه
.
.
.
.
چیی؟
صدای جیغش مغازه رو برداشت،
🗿🤧
ادامه دارد.....
خب لایک و کامنت فراموش نشه تا منم روحیه بگیرم✅✅✅
۶.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.