❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥part_⁴⁰ ❦
ا.ت سرشو به معنی اره بالا پایین کرد که ناخوداگاه اشکاش دوباره ریخت و سولنان ا.ت و بغل کرد
سولنان: به جونگکوک گفتی
ا.ت: نه نمیدونم چطوری بگم بهش
سولنان: من میدونم چطوری شب سر سفره شام بهش بیبی چک رو بده ببین من جعبه ی کوچولو دارم بیبی چکت رو بزار داخلش بعد درشو ببند و بده به جونگکوک
ا.ت: خب تو برام امادش کن شب ازت میگیرم
سولنان: باش... خیلی خوشحال شدم مبارک باشه
ا.ت: مرسی
تهیونگ: سولنان درو باز کن میخوام بیام استراحت کنم
سولنان: چیزه صبر کن الان باز میکنم
سولنان رفت و در رو باز کرد برای تهیونگ سولنان هواسش نبود که بیبی چک ا.ت دستشه
تهیونگ: اون چیه دستت
ا.ت: سولنان ریدی(اروم)
سولنان: هیچی
تهیونگ بیبی چک و از دست سولنان گرفت و دیدش و فکر کرد سولنان بارداره که سولنان و بغل کرد و داخل هوا چرخوندش
تهیونگ: دارم بابا میشمممم
سولنان: این مال من نیست ماله ا.ته.... بزارم زمینننن
تهیونگ: چی یعنی دارم عمو میشم
ا.ت: صبر کن.. شما دوتا که نامزدید نکنه قبل از ازدواج.....نمیتونم تصورشو کنم تف تو صورت هر دو تون...تهیونگ فکر نکردی یه وقت باردار بشه قبل ازدواج..تازه سولنان هنوز کوچیکه ۲۴ سالشه(تف تو صورت خودت)
تهیونگ: چیزه تورو خدا چیزی به جونگکوک و مامان بابات نگو
ا.ت: یه شرطی داره
تهیونگ: هرچی باشه قبوله
ا.ت: اون عکسو که امروز گرفتی از منو جونگکوک پاک کن
تهیونگ: خیلی خب بیا... پاک کردم(ا.ت جون نمیدونه توی گوشی سولنان خانوم هم تون عکس هست😂)
ا.ت: خوبه
سولنان: پس من قبل شام جعبرو بهت میدم
«شب»
❥part_⁴⁰ ❦
ا.ت سرشو به معنی اره بالا پایین کرد که ناخوداگاه اشکاش دوباره ریخت و سولنان ا.ت و بغل کرد
سولنان: به جونگکوک گفتی
ا.ت: نه نمیدونم چطوری بگم بهش
سولنان: من میدونم چطوری شب سر سفره شام بهش بیبی چک رو بده ببین من جعبه ی کوچولو دارم بیبی چکت رو بزار داخلش بعد درشو ببند و بده به جونگکوک
ا.ت: خب تو برام امادش کن شب ازت میگیرم
سولنان: باش... خیلی خوشحال شدم مبارک باشه
ا.ت: مرسی
تهیونگ: سولنان درو باز کن میخوام بیام استراحت کنم
سولنان: چیزه صبر کن الان باز میکنم
سولنان رفت و در رو باز کرد برای تهیونگ سولنان هواسش نبود که بیبی چک ا.ت دستشه
تهیونگ: اون چیه دستت
ا.ت: سولنان ریدی(اروم)
سولنان: هیچی
تهیونگ بیبی چک و از دست سولنان گرفت و دیدش و فکر کرد سولنان بارداره که سولنان و بغل کرد و داخل هوا چرخوندش
تهیونگ: دارم بابا میشمممم
سولنان: این مال من نیست ماله ا.ته.... بزارم زمینننن
تهیونگ: چی یعنی دارم عمو میشم
ا.ت: صبر کن.. شما دوتا که نامزدید نکنه قبل از ازدواج.....نمیتونم تصورشو کنم تف تو صورت هر دو تون...تهیونگ فکر نکردی یه وقت باردار بشه قبل ازدواج..تازه سولنان هنوز کوچیکه ۲۴ سالشه(تف تو صورت خودت)
تهیونگ: چیزه تورو خدا چیزی به جونگکوک و مامان بابات نگو
ا.ت: یه شرطی داره
تهیونگ: هرچی باشه قبوله
ا.ت: اون عکسو که امروز گرفتی از منو جونگکوک پاک کن
تهیونگ: خیلی خب بیا... پاک کردم(ا.ت جون نمیدونه توی گوشی سولنان خانوم هم تون عکس هست😂)
ا.ت: خوبه
سولنان: پس من قبل شام جعبرو بهت میدم
«شب»
۱۳.۹k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.