Fake jungkook
Fake jungkook
The red vampire
Part 1
به نام آن که هستی نام از او
فلک جنبش،زمین آرام از او یافت
آدم فرصت کمی دارد تا از تماشای بخار بلند شده از فنجان چای لذت ببرد.
این بخار معطر هم خود بخشی از زندگی من است و از تماشای این صحنه همان قدر لذت می برم که ازتماشای هر ماشینی.
با همه ی خوشبینی و تلاشم برای بهتر زیستن ،دروغ است اگر بگویم توانسته ام همه ی خاطرات تلخ را از ذهنم پاک کنم.
از سرنوشت این دست نوشته ها خبر ندارم و نمیدانم تا کی و تا کجا شرحی از زندگی خود را بر کاغذ نقش خواهم زد اما میدانم همین تلاش،که شاید آخرین تلاش من برای خلق چیزی باشد،نیز نوبه ی خود برای قدردانی از فرصتی است که زندگی به من داده است.
۱۳ | مؤلف
در پشت هر موفقیت بزرگی چه بسیار شکست ها بوده که شما نمونه هایی از آن در این کتاب خواهند خواند اما هیچ یک از آنها، هر قدر هم بزرگ،نتوانسته این شوق زیستن و ساختن را در من خاموش کند.
امروز دیگر مرگ سلول های جسمم را با درکی غریزی و عمیق حس می کنم اما تنها چیزی که هرگز در من نخواهد مرد همین شوق است.
این شوق میتواند پس از پایان زندگی من همچنان در روح چیزهایی که ساخته ام و همه ی کسانی که حدس میزنم تأثیری بر آن ها داشته ام به حیات خود ادامه دهد.
خاطراتم بخشی از وجود من هستند . آن هارا دوست دارم . عکس های یادگاری،دست نوشته ها،نامه ها و نام هاو...مرا به تاریخ و گذشته ام متصل می کنند. اکنون آن ها را در این جا ثبت می کنم تا از قید ذهن و جسم فانی خود رهای شان سازم . باشد که آن ها نیز کتابی که در دست دارید به زندگی خود ادامه دهند.
پاییز ۱۳۹۹
اگه بخواید قصه ی زندگیم و بگم ازاونجایی شروع شد که به دست یه خون آشام قرمز روانی افتادم .
^^به قلم فلور^^
The red vampire
Part 1
به نام آن که هستی نام از او
فلک جنبش،زمین آرام از او یافت
آدم فرصت کمی دارد تا از تماشای بخار بلند شده از فنجان چای لذت ببرد.
این بخار معطر هم خود بخشی از زندگی من است و از تماشای این صحنه همان قدر لذت می برم که ازتماشای هر ماشینی.
با همه ی خوشبینی و تلاشم برای بهتر زیستن ،دروغ است اگر بگویم توانسته ام همه ی خاطرات تلخ را از ذهنم پاک کنم.
از سرنوشت این دست نوشته ها خبر ندارم و نمیدانم تا کی و تا کجا شرحی از زندگی خود را بر کاغذ نقش خواهم زد اما میدانم همین تلاش،که شاید آخرین تلاش من برای خلق چیزی باشد،نیز نوبه ی خود برای قدردانی از فرصتی است که زندگی به من داده است.
۱۳ | مؤلف
در پشت هر موفقیت بزرگی چه بسیار شکست ها بوده که شما نمونه هایی از آن در این کتاب خواهند خواند اما هیچ یک از آنها، هر قدر هم بزرگ،نتوانسته این شوق زیستن و ساختن را در من خاموش کند.
امروز دیگر مرگ سلول های جسمم را با درکی غریزی و عمیق حس می کنم اما تنها چیزی که هرگز در من نخواهد مرد همین شوق است.
این شوق میتواند پس از پایان زندگی من همچنان در روح چیزهایی که ساخته ام و همه ی کسانی که حدس میزنم تأثیری بر آن ها داشته ام به حیات خود ادامه دهد.
خاطراتم بخشی از وجود من هستند . آن هارا دوست دارم . عکس های یادگاری،دست نوشته ها،نامه ها و نام هاو...مرا به تاریخ و گذشته ام متصل می کنند. اکنون آن ها را در این جا ثبت می کنم تا از قید ذهن و جسم فانی خود رهای شان سازم . باشد که آن ها نیز کتابی که در دست دارید به زندگی خود ادامه دهند.
پاییز ۱۳۹۹
اگه بخواید قصه ی زندگیم و بگم ازاونجایی شروع شد که به دست یه خون آشام قرمز روانی افتادم .
^^به قلم فلور^^
۱.۴k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.