وقتی هرزه ای
پارت 5
#وقتی_هرزه_ای
اصلا ولش کن رفتم توی اتاقم و یه دست لباس و حوله رو گذاشتم روی تخت و اومدم پایین تلویزیون رو روشن کردم و نشستم روی کاناپه گوشیمو برداشتم و باهاش ور رفتم،
...................
«هه یی ویو»
<چند مین بعد>
از حمام اومدم بیرون سوهو روی تخت یه دست لباس و یه حوله گذاشته بود خودمو خشک کردم و اون لباسایی که برام گذاشته بود و پوشیدم و رفتم پایین روی مبل نشسته بود و با گوشیش بازی میکرد همینکه متوجه اومدن من شد گوشیش رو گذاشت کنار و رفت توی آشپزخونه
*بیا بشین صبحونتو بخور
بدون حرفی نشستم صبحونمو خوردم
(بعد صبحونه)
_من میخوام برم خونمو میشه منو ببری
*الان.... الان یه کاری دارم میشه یکم صبر کنی کارم تموم شه بعدا بری
_آهاخب پس ولش کن زنگ میزنم دوملیپا بیاد دنبالم
نگاهمو ازش گرفتم و گوشیمو روشن کردم و دنبال شماره ی دوملیپا گشتم، بالاخره پیداش کردم و بهش زنگ زدم که با صدای سوهو به خودم اومدم
*میشه اونو قطع کنی و به حرف من گوش کنی
متعجب برگشتم سمتش و گوشی و قطع کردم، به صورت اینگه بگو نگاهش کردم
*ممم... ااا.. چیزه
_چیه؟
*خب میخواستم بگم که...
_چی میخوای بگی بگو خب
*میشه... باهام قرار بزاری؟
از حرفش تعجب کردم، خنده ای از مسخره بازی سر دادم
_هی دیوونه شدی، شوخیه بامزه ای بود
اومد جلو
*شوخی نکردم خیلی ام جدی گفتم
نگاهمو بهش دوختم که لباشو گذاشت روی لبام، توی دلم گفتم آخی خودت با پای خودت افتادی توی دام
*حالا قبول میکنی
منم که منتظر این لحظه بودم گفتم
_قبوله چرا که نه
بغلم کرد و گفت ممنونم، از بغلش در اومدم و گفتم
_ خب حالا میشه منو ببری خونمون مامانم نگران میشه
*بله چشم همین الان فقط بزار لباسمو عوض کنم
_باشه
.................
«سوهو ویو»
باورم نمیشه که درخواستمو قبول کرده از خوشحالی داشتم بال در میاوردم که با صدای هه یی به خودم اومدم
_سوهو بیا دیگه
*اومدم
موهامو شونه کردم و رفتم پایین
_من همیشه فکر میکردم که من دیر آماده میشم ولی انگار تو از من بدتری
خنده ای کردم
*نه اینطوری نیست فقط الان چون خوشحالم یکم حول کردم
_معلومه(باخنده)
*بریم
_آره بریم
...................
سوار ماشین شدیم و آدرس خونه رو بهش دادم توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
(چند مین بعد)
*رسیدیم کدوما خونتونه
_این
سرشو آورد جلو و یه بوس روی گونم گذاشت
_خدافظ من دیگه میرم
*خدافظ عزیزم مراقب خودت باش
_تو ام مراقب خودت باش
درو بستم و رفتم توی خونه
_سلام مامان
م. هه یی: سلام دخترم، کجا بودی عزیز دلم نگرانت شدم
_هیچی مامان خونه ی دوستم بودم
م. هه یی: ولی خونه ی دوملیپا نبودی که
_نه اونو نمیگم خونه ی دوست پسرم بودم
م. هه یی: دوست پسر ولی تو که دوست پسر نداری
_خب الان که دارم
م. هه یی: دخترم من و بابات به انتخابت احترام میزاریم اما ترو خدا این دفعه دیگه انتخابت آسیب بهت نزنه
_نه مامان نگران نباش حواسم هست
م. هه یی: حالا کی هست این پسر خوش شانس
_میشناسیش
م. هه یی: کیه
_سوهو
م. هه یی: سوهو؟
_آره سوهو
م. هه یی: نگو سوهو ی عضو اکسو
_اوه مامان چه باهوش شدی خیلی زود متوجه شدی
م. هه یی: بسه دیگه پاشو برو یه دوش بگیر
_ولش کن نمیخواد حال ندارم
م. هه یی: راستی دخترم صبحونه خوردی؟
_آره خوردم عجب سوالایی میپرسی ها
م. هه یی: خب حداقل برو لباستو که عوض کن
_باش، راستی بابا کجاست
م. هه یی: بابات برای یه قرار داد کاری رفته سئول خیلی فوری بود زود رفت، آها خوب شد یادم انداختی بزار یه زنگ بزنم به بابات بگم برگشتی خونه دیشب خیلی نگرانت بود
_آهان باشه
رفتم توی اتاقم و لباسمو عوض کردم و خودمو روی تخت ولو کردم، یهو یاد سوهو افتادم، آخ سوهو ی بیچاره فک میکنه حالا من عاشقشم نمیدونه غذیه از چه قراره یه کاری میکنم که دیگه حوس نکنی با من بخوابی، واقعا فک کردی من خرم نمیفهمم توی آبی که بهم دادی تحریک کننده ریختی درسته مس بودم اما همه چیزو میفهمیدم(هه یی که مس میکنه تعادلشو از دست میده اما هوشیاریش کامله)
شاید الان پیش خودت میگی وای من چقدر زرنگم ولی کور خوندی من دیشب متوجه اینکه توی آب تحریک کننده ریختی شدم فقط این کارت باعث شد نقشمو زودتر عملی کنم، با صدای مامانم به خودم اومدم
م. هه یی: دخترم بیا ناهار
_باش اومدم
#وقتی_هرزه_ای
اصلا ولش کن رفتم توی اتاقم و یه دست لباس و حوله رو گذاشتم روی تخت و اومدم پایین تلویزیون رو روشن کردم و نشستم روی کاناپه گوشیمو برداشتم و باهاش ور رفتم،
...................
«هه یی ویو»
<چند مین بعد>
از حمام اومدم بیرون سوهو روی تخت یه دست لباس و یه حوله گذاشته بود خودمو خشک کردم و اون لباسایی که برام گذاشته بود و پوشیدم و رفتم پایین روی مبل نشسته بود و با گوشیش بازی میکرد همینکه متوجه اومدن من شد گوشیش رو گذاشت کنار و رفت توی آشپزخونه
*بیا بشین صبحونتو بخور
بدون حرفی نشستم صبحونمو خوردم
(بعد صبحونه)
_من میخوام برم خونمو میشه منو ببری
*الان.... الان یه کاری دارم میشه یکم صبر کنی کارم تموم شه بعدا بری
_آهاخب پس ولش کن زنگ میزنم دوملیپا بیاد دنبالم
نگاهمو ازش گرفتم و گوشیمو روشن کردم و دنبال شماره ی دوملیپا گشتم، بالاخره پیداش کردم و بهش زنگ زدم که با صدای سوهو به خودم اومدم
*میشه اونو قطع کنی و به حرف من گوش کنی
متعجب برگشتم سمتش و گوشی و قطع کردم، به صورت اینگه بگو نگاهش کردم
*ممم... ااا.. چیزه
_چیه؟
*خب میخواستم بگم که...
_چی میخوای بگی بگو خب
*میشه... باهام قرار بزاری؟
از حرفش تعجب کردم، خنده ای از مسخره بازی سر دادم
_هی دیوونه شدی، شوخیه بامزه ای بود
اومد جلو
*شوخی نکردم خیلی ام جدی گفتم
نگاهمو بهش دوختم که لباشو گذاشت روی لبام، توی دلم گفتم آخی خودت با پای خودت افتادی توی دام
*حالا قبول میکنی
منم که منتظر این لحظه بودم گفتم
_قبوله چرا که نه
بغلم کرد و گفت ممنونم، از بغلش در اومدم و گفتم
_ خب حالا میشه منو ببری خونمون مامانم نگران میشه
*بله چشم همین الان فقط بزار لباسمو عوض کنم
_باشه
.................
«سوهو ویو»
باورم نمیشه که درخواستمو قبول کرده از خوشحالی داشتم بال در میاوردم که با صدای هه یی به خودم اومدم
_سوهو بیا دیگه
*اومدم
موهامو شونه کردم و رفتم پایین
_من همیشه فکر میکردم که من دیر آماده میشم ولی انگار تو از من بدتری
خنده ای کردم
*نه اینطوری نیست فقط الان چون خوشحالم یکم حول کردم
_معلومه(باخنده)
*بریم
_آره بریم
...................
سوار ماشین شدیم و آدرس خونه رو بهش دادم توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
(چند مین بعد)
*رسیدیم کدوما خونتونه
_این
سرشو آورد جلو و یه بوس روی گونم گذاشت
_خدافظ من دیگه میرم
*خدافظ عزیزم مراقب خودت باش
_تو ام مراقب خودت باش
درو بستم و رفتم توی خونه
_سلام مامان
م. هه یی: سلام دخترم، کجا بودی عزیز دلم نگرانت شدم
_هیچی مامان خونه ی دوستم بودم
م. هه یی: ولی خونه ی دوملیپا نبودی که
_نه اونو نمیگم خونه ی دوست پسرم بودم
م. هه یی: دوست پسر ولی تو که دوست پسر نداری
_خب الان که دارم
م. هه یی: دخترم من و بابات به انتخابت احترام میزاریم اما ترو خدا این دفعه دیگه انتخابت آسیب بهت نزنه
_نه مامان نگران نباش حواسم هست
م. هه یی: حالا کی هست این پسر خوش شانس
_میشناسیش
م. هه یی: کیه
_سوهو
م. هه یی: سوهو؟
_آره سوهو
م. هه یی: نگو سوهو ی عضو اکسو
_اوه مامان چه باهوش شدی خیلی زود متوجه شدی
م. هه یی: بسه دیگه پاشو برو یه دوش بگیر
_ولش کن نمیخواد حال ندارم
م. هه یی: راستی دخترم صبحونه خوردی؟
_آره خوردم عجب سوالایی میپرسی ها
م. هه یی: خب حداقل برو لباستو که عوض کن
_باش، راستی بابا کجاست
م. هه یی: بابات برای یه قرار داد کاری رفته سئول خیلی فوری بود زود رفت، آها خوب شد یادم انداختی بزار یه زنگ بزنم به بابات بگم برگشتی خونه دیشب خیلی نگرانت بود
_آهان باشه
رفتم توی اتاقم و لباسمو عوض کردم و خودمو روی تخت ولو کردم، یهو یاد سوهو افتادم، آخ سوهو ی بیچاره فک میکنه حالا من عاشقشم نمیدونه غذیه از چه قراره یه کاری میکنم که دیگه حوس نکنی با من بخوابی، واقعا فک کردی من خرم نمیفهمم توی آبی که بهم دادی تحریک کننده ریختی درسته مس بودم اما همه چیزو میفهمیدم(هه یی که مس میکنه تعادلشو از دست میده اما هوشیاریش کامله)
شاید الان پیش خودت میگی وای من چقدر زرنگم ولی کور خوندی من دیشب متوجه اینکه توی آب تحریک کننده ریختی شدم فقط این کارت باعث شد نقشمو زودتر عملی کنم، با صدای مامانم به خودم اومدم
م. هه یی: دخترم بیا ناهار
_باش اومدم
۸.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.