داداش گربه ای پارت ۶
داداش گربه ای پارت ۶
از دید فیو
صبح بیدار شدم و یا ( است دو ) روبرو شدم که مثل زامبی که از خوراک درومده بود نشست
فیو : ( جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ)
یهو مایکی لبخند زد و چیفو بدو بدو اومد تو اتاق
چیفو: چی شده ( نگاه کردن به مایکی ) م....م....مایکی خود.....تی
مایکی با لبخند : آره مگه چمه آها مو هام آره هر روز صبح همینم
فیو : ..............
مایکی : خوبی دورایاکی کوچولو چرا خشکت زده
یهو به خودم اومدم
فیو : ا.....آره خوبم
( بچه ها فیو مایکی رو گذاشت رو تختش و خودش رفت روی زمین )
فیو : م...من برم صبحونه درست کنم
بعد صبحونه
با مایکی سان رفتیم خونه ی سانو ها
اما : سلام مایکی خوش اومدی فیومی
یک ماه بعد
الان مایکی سان هم موتور سواری یادم داده هم رزمی
مایکی : دورایاکی
فیو : بله
مایکی : الان به عنوان امتحان آخر باید دراکنو شکست بدی
دراکن و فیو : چییییییی
فیو : حتما
درا : هننننن
مایکی : آفرین دورایاکی کوچولو
رفتم و سر جام ایستادم
شروع به مبارزه کردیم
خلاصه فیو برد
فیو : ه...ها و.... واقعا بردم
مایکی : آفرین دورایاکییییییی کوچولووووووووووووووووو
فیو : مگه میشه با معلمی مثل تو ببازم
( و دراکن رو داریم که ناراحت از اینکه از یه دختر شکست خورده رفت پیش اما
من : چه حسی داشت
درا : چرتتتت چرا نوشتی ببازم
من : چون باید ببیازی تا مایکی و فیو به هم نزدیک تر شن حالا هم حرف نباشه دخترا رو دست کم نگیر وگرنه دنپاییه ننه ی باجی میاد سراغت
درا : چی ...نه ....من .... عمرا.....من برم پیش اما خدافظظظظظظ )
مایکی پری از پشت رو کمر فیو
مایکی : کارتتتتت عالیییی بودددددد
الان منو بغل کردددددددددد ( ذوق )
فیو : ممنونننننن چنتا دورایاکی برات بگیرممممممممم ( چشم ستاره ای )
مایکی : آخ جوننننن هرچی بیشتر بهتر
رفتم و یه کارتون گرفتم ولی داداشی منو برای پولش میکشهههه
شب شده بود
فیو : من دیگه باید برم
رسیدن به خونه و رفتن تو
یهو حس کردم یچی نرم پرید روم نگاش کردم
و
از دید فیو
صبح بیدار شدم و یا ( است دو ) روبرو شدم که مثل زامبی که از خوراک درومده بود نشست
فیو : ( جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ)
یهو مایکی لبخند زد و چیفو بدو بدو اومد تو اتاق
چیفو: چی شده ( نگاه کردن به مایکی ) م....م....مایکی خود.....تی
مایکی با لبخند : آره مگه چمه آها مو هام آره هر روز صبح همینم
فیو : ..............
مایکی : خوبی دورایاکی کوچولو چرا خشکت زده
یهو به خودم اومدم
فیو : ا.....آره خوبم
( بچه ها فیو مایکی رو گذاشت رو تختش و خودش رفت روی زمین )
فیو : م...من برم صبحونه درست کنم
بعد صبحونه
با مایکی سان رفتیم خونه ی سانو ها
اما : سلام مایکی خوش اومدی فیومی
یک ماه بعد
الان مایکی سان هم موتور سواری یادم داده هم رزمی
مایکی : دورایاکی
فیو : بله
مایکی : الان به عنوان امتحان آخر باید دراکنو شکست بدی
دراکن و فیو : چییییییی
فیو : حتما
درا : هننننن
مایکی : آفرین دورایاکی کوچولو
رفتم و سر جام ایستادم
شروع به مبارزه کردیم
خلاصه فیو برد
فیو : ه...ها و.... واقعا بردم
مایکی : آفرین دورایاکییییییی کوچولووووووووووووووووو
فیو : مگه میشه با معلمی مثل تو ببازم
( و دراکن رو داریم که ناراحت از اینکه از یه دختر شکست خورده رفت پیش اما
من : چه حسی داشت
درا : چرتتتت چرا نوشتی ببازم
من : چون باید ببیازی تا مایکی و فیو به هم نزدیک تر شن حالا هم حرف نباشه دخترا رو دست کم نگیر وگرنه دنپاییه ننه ی باجی میاد سراغت
درا : چی ...نه ....من .... عمرا.....من برم پیش اما خدافظظظظظظ )
مایکی پری از پشت رو کمر فیو
مایکی : کارتتتتت عالیییی بودددددد
الان منو بغل کردددددددددد ( ذوق )
فیو : ممنونننننن چنتا دورایاکی برات بگیرممممممممم ( چشم ستاره ای )
مایکی : آخ جوننننن هرچی بیشتر بهتر
رفتم و یه کارتون گرفتم ولی داداشی منو برای پولش میکشهههه
شب شده بود
فیو : من دیگه باید برم
رسیدن به خونه و رفتن تو
یهو حس کردم یچی نرم پرید روم نگاش کردم
و
۶.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.