p8
فردا صبح
ویو ا.ت
خوب امروز قرار بود دوباره اکیپمون دور هم جمع بشه
وارد مدرسه شدیم و دیدم همه دور هم جمع شدن
هانا ، آیو ، بکهیون ، نورا و...
+: سلامممم
کل اکیپ جز نورا: سلام ا.ت
+: سلام نورا
~: هوم سلام (سرد)
ودف چرا این دختر اینجوری می کنه چش شده
یعنی که زنگ خورد و رفتیم کلاس استاد اومد و
یکم زر زر بعد رفت زنگ خورد من توی کلاس
نشسته بودم هیچی نبود که صدای در اومد فک کردم
شوگاس ولی نه چی! جولینا و ن نورا؟
+: ن نورا؟
~: هه
✓: آفرین به تو خیلی خوب قلب
شوگا رو تصرف کردی!
که یهو یک سطل آب یخ روم ریخته شد
و فقط بهم می خندیدیم به اشکام اجازه دادم که
بریزه ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم
+: عوضی تو دوست صمیمی من بودی! (داد و گریه)
~: هه واقعاً فک کردی من از تو خوشم میومد؟
+: چ چی؟( بغض)
✓: حالا دیگه فقط مونده یکم رنگامیزیت کنیم
+: ها؟
اومدن سمتم و یه سطل آب رنگ آورده بودن
که می خواستن بریزن روم که جیغی که کشیدم
تا دو کوچه اونور تر هم رفت
+: (جیغغغغغغ)
✓: دختره ی... خفه شو (داد)
ویو شوگا
داشتیم با نامجون و بقیه اکیپ توی
راه رو ها حرف میزدیم
که جیغ ا.ت کل مدرسه رو گرفت نکنه!
سریع رفتم توی کلاسمون جولیا رو به روش
بود و اون نورا بود چطور این ممکنه!
_: هی چه غلطی داری می کنی؟ (داد)
✓: او سلام اوپ...
_: خفه شو (داد)
+:... (گریه)
_: ا.ت! ا.ت خوبی؟ کاریت نکردن که؟
چرا خیسی؟
+: شوگا سرده (گریه)
که بقیه هم اومدن توی کلاس
و آیو خون از چشماش می بارید
ویو ا.ت
خدا رو شکر که شوگا به موقع رسید
وگرنه کارای بد تری باهام میکردم
یهو آیو و نامجون و ته و هانا اومدن تو
آیو خون جلوی چشماش رو گرفته بود
شوگا کاپشنش رو درآورد و داد به من منم پوشیدمش
و رفتم توی بغل شوگا
نورا و جولینا رفتن و شوگا یه لبخند زد بهم
÷: نکردیم و خنده ی شوگا رو دیدیم
_: وا
@: خوب راست میگه داداش تو هی نمی خندی
°: اوخی خواهر خوشگلم بیا بغلم
&: (لبخنده شیطانی)
+: گوه خوردم
+_@÷: خنده.
رفتم دستشویی تا خودمو مرتب کنم که
شوگا اومد تو
+: یاااااا اینجا دستشویی زنونسسسسس
که یهو منو کوبوند قد دیوار و لبامو م.ک میزد
همراهیش کردم و کم کم و...🙂
اه ف.ا.ک دلم افتضاح درد می کرد آخه توی مدرسه
_: درد داری؟
+: کوفت منو به فاک دادی
_: .خنده.
+: مرضضضضض
_: باشه بابا بیا بریم خونه
+: باش
رفتیم داشتیم راه میرفتیم که
÷: ا.ت چرا لنگ میزنی؟
_: از پله ها افتاد پایین
+:( نگاه های چپ چپ به شوگا)
÷: اه ا.ت نمی تونی یکم مواظب باشی
+: اره حق با توعه باید بیشتر مراقب باشم
که اینجوری به ف.ا.ک نرم
_: توی ذهنش (_ ا.ت تا ما رو لو ندی ول کن
نیستی دختره ی خنگ
+: نه
_: تو چطوری داری ذهن منو می خونی؟
+: یادت رفته من شاهدخت دریام؟
_: نه ولی ذهن خوندن مال خوناشاماس
+: خیر ما هم این قابلیت رو داریم
_: اوک حالا از ذهنم برو بیرون
+: باش)
+: خوب ما دیگه بریم
÷: باشه بای
همه: بای
رفتیم خونه و شوگا گرفت خوابید پسره دیوونه
منم رفتم یکم سوپ درست کردم که بیدار شد
واتتتتت؟
+: هی هی نمی تونی بخوری
_: اونوقت چرا؟ (خوابآلود)
+: برو بگیر بخواب من برای خودم درست کردم
_: واییی نه منم گشنمه (کیوت)
+: ب باشه بابا بیا بخور
اومد نشست کنارم و منم بهش غذا میدادم
من دارم درد می کشم اون داره سوپ می خوره
وات د فاز
بعد اینکه غذا رو خوردیم رفتیم و خوابیدیم
و....
در خماری بمانید🙂🔪
ویو ا.ت
خوب امروز قرار بود دوباره اکیپمون دور هم جمع بشه
وارد مدرسه شدیم و دیدم همه دور هم جمع شدن
هانا ، آیو ، بکهیون ، نورا و...
+: سلامممم
کل اکیپ جز نورا: سلام ا.ت
+: سلام نورا
~: هوم سلام (سرد)
ودف چرا این دختر اینجوری می کنه چش شده
یعنی که زنگ خورد و رفتیم کلاس استاد اومد و
یکم زر زر بعد رفت زنگ خورد من توی کلاس
نشسته بودم هیچی نبود که صدای در اومد فک کردم
شوگاس ولی نه چی! جولینا و ن نورا؟
+: ن نورا؟
~: هه
✓: آفرین به تو خیلی خوب قلب
شوگا رو تصرف کردی!
که یهو یک سطل آب یخ روم ریخته شد
و فقط بهم می خندیدیم به اشکام اجازه دادم که
بریزه ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم
+: عوضی تو دوست صمیمی من بودی! (داد و گریه)
~: هه واقعاً فک کردی من از تو خوشم میومد؟
+: چ چی؟( بغض)
✓: حالا دیگه فقط مونده یکم رنگامیزیت کنیم
+: ها؟
اومدن سمتم و یه سطل آب رنگ آورده بودن
که می خواستن بریزن روم که جیغی که کشیدم
تا دو کوچه اونور تر هم رفت
+: (جیغغغغغغ)
✓: دختره ی... خفه شو (داد)
ویو شوگا
داشتیم با نامجون و بقیه اکیپ توی
راه رو ها حرف میزدیم
که جیغ ا.ت کل مدرسه رو گرفت نکنه!
سریع رفتم توی کلاسمون جولیا رو به روش
بود و اون نورا بود چطور این ممکنه!
_: هی چه غلطی داری می کنی؟ (داد)
✓: او سلام اوپ...
_: خفه شو (داد)
+:... (گریه)
_: ا.ت! ا.ت خوبی؟ کاریت نکردن که؟
چرا خیسی؟
+: شوگا سرده (گریه)
که بقیه هم اومدن توی کلاس
و آیو خون از چشماش می بارید
ویو ا.ت
خدا رو شکر که شوگا به موقع رسید
وگرنه کارای بد تری باهام میکردم
یهو آیو و نامجون و ته و هانا اومدن تو
آیو خون جلوی چشماش رو گرفته بود
شوگا کاپشنش رو درآورد و داد به من منم پوشیدمش
و رفتم توی بغل شوگا
نورا و جولینا رفتن و شوگا یه لبخند زد بهم
÷: نکردیم و خنده ی شوگا رو دیدیم
_: وا
@: خوب راست میگه داداش تو هی نمی خندی
°: اوخی خواهر خوشگلم بیا بغلم
&: (لبخنده شیطانی)
+: گوه خوردم
+_@÷: خنده.
رفتم دستشویی تا خودمو مرتب کنم که
شوگا اومد تو
+: یاااااا اینجا دستشویی زنونسسسسس
که یهو منو کوبوند قد دیوار و لبامو م.ک میزد
همراهیش کردم و کم کم و...🙂
اه ف.ا.ک دلم افتضاح درد می کرد آخه توی مدرسه
_: درد داری؟
+: کوفت منو به فاک دادی
_: .خنده.
+: مرضضضضض
_: باشه بابا بیا بریم خونه
+: باش
رفتیم داشتیم راه میرفتیم که
÷: ا.ت چرا لنگ میزنی؟
_: از پله ها افتاد پایین
+:( نگاه های چپ چپ به شوگا)
÷: اه ا.ت نمی تونی یکم مواظب باشی
+: اره حق با توعه باید بیشتر مراقب باشم
که اینجوری به ف.ا.ک نرم
_: توی ذهنش (_ ا.ت تا ما رو لو ندی ول کن
نیستی دختره ی خنگ
+: نه
_: تو چطوری داری ذهن منو می خونی؟
+: یادت رفته من شاهدخت دریام؟
_: نه ولی ذهن خوندن مال خوناشاماس
+: خیر ما هم این قابلیت رو داریم
_: اوک حالا از ذهنم برو بیرون
+: باش)
+: خوب ما دیگه بریم
÷: باشه بای
همه: بای
رفتیم خونه و شوگا گرفت خوابید پسره دیوونه
منم رفتم یکم سوپ درست کردم که بیدار شد
واتتتتت؟
+: هی هی نمی تونی بخوری
_: اونوقت چرا؟ (خوابآلود)
+: برو بگیر بخواب من برای خودم درست کردم
_: واییی نه منم گشنمه (کیوت)
+: ب باشه بابا بیا بخور
اومد نشست کنارم و منم بهش غذا میدادم
من دارم درد می کشم اون داره سوپ می خوره
وات د فاز
بعد اینکه غذا رو خوردیم رفتیم و خوابیدیم
و....
در خماری بمانید🙂🔪
۱۷.۹k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.