کسی هست، همین نزدیکی،
کسی هست، همین نزدیکی،
یکی مثل من،
که برای نوشتن از تو،
از چیزی مضایقه نمی کند و
به واژه هایی که تن به جمله شدن برای تو
نمی دهند و تطاول دارند، می نجواید که
خساست بی معناست.
و اگر چیزی هم نباشد و نداشته باشم،
قربان صدقه ات میروم.
من دخترکی غریب،
با لب های خسته و سازی شعرگونه،
با غریب ترین و گاه تکراری ترین رباعی و غزل و قصیده ی عشق
از زبانِ خیام و مولانا و شاملو و...
هر چه احساس هست را
در کافه ی پر از دلتنگی،
برایت به اشتراک می گذارم،
تا روحِ زمستانی ام به امید عشق تو گرم بماند.
من تمام عمرم را
این چنین زنده مانده ام،
با گرمیِ آرزویی،
به آن امید که برای همیشه به من باز آیی
یکی مثل من،
که برای نوشتن از تو،
از چیزی مضایقه نمی کند و
به واژه هایی که تن به جمله شدن برای تو
نمی دهند و تطاول دارند، می نجواید که
خساست بی معناست.
و اگر چیزی هم نباشد و نداشته باشم،
قربان صدقه ات میروم.
من دخترکی غریب،
با لب های خسته و سازی شعرگونه،
با غریب ترین و گاه تکراری ترین رباعی و غزل و قصیده ی عشق
از زبانِ خیام و مولانا و شاملو و...
هر چه احساس هست را
در کافه ی پر از دلتنگی،
برایت به اشتراک می گذارم،
تا روحِ زمستانی ام به امید عشق تو گرم بماند.
من تمام عمرم را
این چنین زنده مانده ام،
با گرمیِ آرزویی،
به آن امید که برای همیشه به من باز آیی
۷.۹k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲