"نشانی ها"
"نشانی ها"
میدانم
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه ای به مقصد نمی رسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازه ی نعنای نورسیده می آید
پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمیدانستم!
دردت به جانِ بیقرارِ پُر گریه ام
پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟
حالا که آمدی
حرفِ ما بسیار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانیست...!
به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از دیدگانِ دریا نیست!
سربه سرم میگذاری ... ها؟
میدانم که میمانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران می آید.
میدانم
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه ای به مقصد نمی رسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازه ی نعنای نورسیده می آید
پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمیدانستم!
دردت به جانِ بیقرارِ پُر گریه ام
پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟
حالا که آمدی
حرفِ ما بسیار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانیست...!
به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از دیدگانِ دریا نیست!
سربه سرم میگذاری ... ها؟
میدانم که میمانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران می آید.
۱.۹k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.