part:1
part:1
_____________________________
کولم رو مرتب کردم و وارد مدرسه شدم البته مدرسه نه شکنجه گاه...کبودی بدنم با گریم کاور میکردم....بعد از چک شدن توسط معاون وارد حیاط مدرسه شدم که یه لگد به کمرم خورد...افتادم زمین..بچه ها بجای اینکه کمکم کنن شروع کردن خندیدن...البته عادت کردم به این ظلم های بی دلیل از روی زمین بلند شدم....زانوهام زخمی شده بود...نگاهی کردم که دیدم جئون من رو هل داده و شونش رو به دوستاش میکوبه...پوزخندی زد بهم و با لحنی که ازش دستور و غرور لبریز بود بهم گفت
کوک:هعی احمق..
برام یه شیرموز بیار
قدرت دفاع نداشتم...چون حتی خانوادم حامیم نبودن....دوست داشتن سر به تنم نباشه...برای همین با سر باشه ای گفتم و رفتم از بوفه براش شیرموز گرفتم...با پاهای زخمیم دوییدم تا کلاس وقتی رسیدم دیدم دبیر شیمی توی کلاسه ازش عذر خواستم و شیرموز رو روی میز کوک گذاشتم
میخواستم برم بشینم که استاد گفت
+پاهات زخمه برو بهداری و از دفتر تاخیری بگیر...دفعه بعد تکرار نشه وگرنه خانوادت باید بیان فهمیدی!
ا.ت:بله متوجهم استاد...
از روی صندلیم بلند شدم و رفتم بهداری بعد از اینکه زانوم رو ضدعفونی کرد پانسمان کرد و رفتم از مدیر برگه تاخیری گرفتم رفتم سر کلاس و به درس گوش دادم
با خوردن زنگ دبیر سریع از کلاس زد بیرون کوک از جاش بلند شد و اومد رو به روم با نوک کفشش کوبيد به زانوم...سرم رو پایین انداختم تا متوجه میمک صورتم نباشه...
کوک:هوی احمق پاشو بیا پشت بوم
بعدم از کلاس رفت بیرون...پشت سرش رفتم پشت بوم....رفت و در رو بست....در شیرموز رو بار کرد همش رو روی موهام خالی کرد...
بعدم شروع به خندیدن کرد...
^_^_^
تون فرنگی هام فیک جدید ژانر جدید...شخصیت های جدید داستان جدید🍓✨️
حمایت کنید 🍓✨️
دوستون دارممم
_____________________________
کولم رو مرتب کردم و وارد مدرسه شدم البته مدرسه نه شکنجه گاه...کبودی بدنم با گریم کاور میکردم....بعد از چک شدن توسط معاون وارد حیاط مدرسه شدم که یه لگد به کمرم خورد...افتادم زمین..بچه ها بجای اینکه کمکم کنن شروع کردن خندیدن...البته عادت کردم به این ظلم های بی دلیل از روی زمین بلند شدم....زانوهام زخمی شده بود...نگاهی کردم که دیدم جئون من رو هل داده و شونش رو به دوستاش میکوبه...پوزخندی زد بهم و با لحنی که ازش دستور و غرور لبریز بود بهم گفت
کوک:هعی احمق..
برام یه شیرموز بیار
قدرت دفاع نداشتم...چون حتی خانوادم حامیم نبودن....دوست داشتن سر به تنم نباشه...برای همین با سر باشه ای گفتم و رفتم از بوفه براش شیرموز گرفتم...با پاهای زخمیم دوییدم تا کلاس وقتی رسیدم دیدم دبیر شیمی توی کلاسه ازش عذر خواستم و شیرموز رو روی میز کوک گذاشتم
میخواستم برم بشینم که استاد گفت
+پاهات زخمه برو بهداری و از دفتر تاخیری بگیر...دفعه بعد تکرار نشه وگرنه خانوادت باید بیان فهمیدی!
ا.ت:بله متوجهم استاد...
از روی صندلیم بلند شدم و رفتم بهداری بعد از اینکه زانوم رو ضدعفونی کرد پانسمان کرد و رفتم از مدیر برگه تاخیری گرفتم رفتم سر کلاس و به درس گوش دادم
با خوردن زنگ دبیر سریع از کلاس زد بیرون کوک از جاش بلند شد و اومد رو به روم با نوک کفشش کوبيد به زانوم...سرم رو پایین انداختم تا متوجه میمک صورتم نباشه...
کوک:هوی احمق پاشو بیا پشت بوم
بعدم از کلاس رفت بیرون...پشت سرش رفتم پشت بوم....رفت و در رو بست....در شیرموز رو بار کرد همش رو روی موهام خالی کرد...
بعدم شروع به خندیدن کرد...
^_^_^
تون فرنگی هام فیک جدید ژانر جدید...شخصیت های جدید داستان جدید🍓✨️
حمایت کنید 🍓✨️
دوستون دارممم
۲۹.۴k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.