(۱۲سال پیش)پارت ۵۰
(۱۲سال پیش)پارت ۵۰
فکر اینکه کوک چقد عذاب میکشید دیوونم میکرد بخاطر همین دست به خودکشی میزد
ا.ت:یعنی اون دختر منم؟ممکنه هست که اون دختری که اذیتش میکنه من باشم؟
فکرای تو سرم باعث میشد کم کم چشام گرم شه
ا.ت:یعنی....من...بودم؟😪
با همون لباسا خوابم برد
روز بعد
ا.ت:وای خدااایااا آخیش.......... ساعت چنده؟؟
خداروشکر هنوز وقت داشتم حاضر شم
ا.ت:فکر کردم دیر شد
امروز تصمیم گرفتم زودتر برم سرکار بنابر این سریع آماده شدم
ا.ت:خب خب امروز چجوری برم؟
تو فکرم بود امروز کلاسیک برم بخاطر همین لباسای پینترستی ای که جدید گرفتم رو پوشیدم (اسلاید بعد) یه زد آفتاب سفید و براق به پوستم زدم و یه رژ صورتی ملایم زدم و با تینت گونه هامو قرمز و صورتی کردم یه خط چشم کوتاه زدم و ریمل و...
ا.ت:خب خب خب آماده ام
برای رفتن آماده شدم و وقتی رسیدم سرکار همکارام و دیدم و بهشون سلام کردم
ا.ت:عام سلام بچه ها
همکارا:سلام ا.ت درباره ی جونگکوک شنیدی؟
ا.ت:ام...امم....ش..شاید
همکارا:میگن که یچیزی تو مغزش بوده و باعث شده دست به خودکشی بزنه
ا.ت:حتما براش سخت بوده😟
همکارا:امیدواریم زود خوب شه
ا.ت:اوهوم
همکارا:بریم داخل
ا.ت:بریم
رفتم داخل و همه ی هم همه ها درباره ی کوک بود همشون نگران به نظر میرسیدن
ا.ت:فکر کردم هیچکی خبر نداره
همکارا۲:سلام ا.ت خوبی؟
ا.ت:سلام ممنون تو خوبی؟
همکارا۲:آره درباره خبرا شنیدی؟
ا.ت:اوهوم
همکارا۲:میگن که جونگ کوک ازیچیزی....
پریدم وسط حرفش وگفتم
ا.ت:همه رو میدونم
همکارا۲:باشه پس من میرم فعلا
ا.ت:فعلا
اومدم بشینم پشت میز که یهو همون آقا زنگ زد
؟:الو خانم ا.ت سلام
سریع به یجای امن و خلوت رفتم
ا.ت:سلام خوب هستید
؟:چرا آروم صحبت میکنید آیا بد موقعی زنگ زدم؟
ا.ت:نه نه فقط سرکارم
؟:آها که اینطور مثل اینکه کارا زودتر از اون که فکر میکردم پیش رفت
ا.ت:منظورتون چیه؟
؟:آقای جئون امروز مرخص میشن اگه بتونید امروز تا غروب خودتونو برسونید خیلی خوب میشه
ا.ت:ولی آخه من نگفتم که میام گفتم....
پرید وسط حرفم
؟:بله بله متوجه هستم ولی اگر سلامتی ایشون براتون مهمه این لطف و بکنید ممنون
ا.ت:آخه
؟:خواهش میکنم میدونم سخته
ا.ت:خیلی خب میرسونم
؟:ممنون خدا نگه دار
خوشحال بودم و استرس داشتم
ا.ت:هعی
بعد از کار سریع تاکسی گرفتم و رفتم سمت آدرسی که فرستاده شده بود همون خونه ی کوک رسیدم و پیاده شدم
ا.ت:وای چه خونه ای!کوک واقعا تو اینجا زندکی میکنه؟چقد لاکچریه!
مثل اینکه من زودتر اومده بودم چون هرچی زنگ میزدم هیچکی بر نمیداشت
ا.ت: مثل اینکه خیلی زود اومدم
بازم زنگ زدم گفتم شاید یکی برداره که یهو یکی پشت سرم...
فکر اینکه کوک چقد عذاب میکشید دیوونم میکرد بخاطر همین دست به خودکشی میزد
ا.ت:یعنی اون دختر منم؟ممکنه هست که اون دختری که اذیتش میکنه من باشم؟
فکرای تو سرم باعث میشد کم کم چشام گرم شه
ا.ت:یعنی....من...بودم؟😪
با همون لباسا خوابم برد
روز بعد
ا.ت:وای خدااایااا آخیش.......... ساعت چنده؟؟
خداروشکر هنوز وقت داشتم حاضر شم
ا.ت:فکر کردم دیر شد
امروز تصمیم گرفتم زودتر برم سرکار بنابر این سریع آماده شدم
ا.ت:خب خب امروز چجوری برم؟
تو فکرم بود امروز کلاسیک برم بخاطر همین لباسای پینترستی ای که جدید گرفتم رو پوشیدم (اسلاید بعد) یه زد آفتاب سفید و براق به پوستم زدم و یه رژ صورتی ملایم زدم و با تینت گونه هامو قرمز و صورتی کردم یه خط چشم کوتاه زدم و ریمل و...
ا.ت:خب خب خب آماده ام
برای رفتن آماده شدم و وقتی رسیدم سرکار همکارام و دیدم و بهشون سلام کردم
ا.ت:عام سلام بچه ها
همکارا:سلام ا.ت درباره ی جونگکوک شنیدی؟
ا.ت:ام...امم....ش..شاید
همکارا:میگن که یچیزی تو مغزش بوده و باعث شده دست به خودکشی بزنه
ا.ت:حتما براش سخت بوده😟
همکارا:امیدواریم زود خوب شه
ا.ت:اوهوم
همکارا:بریم داخل
ا.ت:بریم
رفتم داخل و همه ی هم همه ها درباره ی کوک بود همشون نگران به نظر میرسیدن
ا.ت:فکر کردم هیچکی خبر نداره
همکارا۲:سلام ا.ت خوبی؟
ا.ت:سلام ممنون تو خوبی؟
همکارا۲:آره درباره خبرا شنیدی؟
ا.ت:اوهوم
همکارا۲:میگن که جونگ کوک ازیچیزی....
پریدم وسط حرفش وگفتم
ا.ت:همه رو میدونم
همکارا۲:باشه پس من میرم فعلا
ا.ت:فعلا
اومدم بشینم پشت میز که یهو همون آقا زنگ زد
؟:الو خانم ا.ت سلام
سریع به یجای امن و خلوت رفتم
ا.ت:سلام خوب هستید
؟:چرا آروم صحبت میکنید آیا بد موقعی زنگ زدم؟
ا.ت:نه نه فقط سرکارم
؟:آها که اینطور مثل اینکه کارا زودتر از اون که فکر میکردم پیش رفت
ا.ت:منظورتون چیه؟
؟:آقای جئون امروز مرخص میشن اگه بتونید امروز تا غروب خودتونو برسونید خیلی خوب میشه
ا.ت:ولی آخه من نگفتم که میام گفتم....
پرید وسط حرفم
؟:بله بله متوجه هستم ولی اگر سلامتی ایشون براتون مهمه این لطف و بکنید ممنون
ا.ت:آخه
؟:خواهش میکنم میدونم سخته
ا.ت:خیلی خب میرسونم
؟:ممنون خدا نگه دار
خوشحال بودم و استرس داشتم
ا.ت:هعی
بعد از کار سریع تاکسی گرفتم و رفتم سمت آدرسی که فرستاده شده بود همون خونه ی کوک رسیدم و پیاده شدم
ا.ت:وای چه خونه ای!کوک واقعا تو اینجا زندکی میکنه؟چقد لاکچریه!
مثل اینکه من زودتر اومده بودم چون هرچی زنگ میزدم هیچکی بر نمیداشت
ا.ت: مثل اینکه خیلی زود اومدم
بازم زنگ زدم گفتم شاید یکی برداره که یهو یکی پشت سرم...
۱.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.