ᎮᎪᎡᎢ ۸ عشق دردناک
ᎮᎪᎡᎢ ۸ عشقدردناک
ک ی نفر دستشو گذاشت رو شونم....
برگشتم سمتش ....
وای خدا الان چ وقت دیدن این بود
کوک:سلام کردن بلد نیستی؟؟؟
ات: سلام (سرد)
ویو ات
اون خیلی بیخیال و بی اهمیت از کنارم رد شد ک دستشو گرفتم....
ویو کوک
اهمیت ندادم و رد شدم ک ی دفعه دستمو گرفت
دستاش چقد نرم بودن....
کوک:چته؟چی میخوای
ات :این کته توعه...بیا بگیرش
کوک: نمیخوامش...
ات:چی؟؟؟
کوک:همین که شنیدی...
(کوک اینو گفت و رفت)
ویو ات
وای دلم میخواد انقد بزنمش ک ب غ/ل/ط کردن بیفته فک کرده کیه انقد برا من کلاس میزاره
...........
وارد شدم و کنار ب میز نشستم
ی نفر بسمتم اومد تیپش بد نبود ولی بهش میخورد از این ه/و/ل/ا باشه
سوهو: سلام خوش اومدین...
ات: سلام شما؟
سوهو:من لی سوهو هستم از آشنایان آقای جانگ و صاحب این عمارت
ات:واووو شما صاحب اینجایین؟؟(با چشمای براق)
ک ی نفر دستشو گذاشت رو شونم....
برگشتم سمتش ....
وای خدا الان چ وقت دیدن این بود
کوک:سلام کردن بلد نیستی؟؟؟
ات: سلام (سرد)
ویو ات
اون خیلی بیخیال و بی اهمیت از کنارم رد شد ک دستشو گرفتم....
ویو کوک
اهمیت ندادم و رد شدم ک ی دفعه دستمو گرفت
دستاش چقد نرم بودن....
کوک:چته؟چی میخوای
ات :این کته توعه...بیا بگیرش
کوک: نمیخوامش...
ات:چی؟؟؟
کوک:همین که شنیدی...
(کوک اینو گفت و رفت)
ویو ات
وای دلم میخواد انقد بزنمش ک ب غ/ل/ط کردن بیفته فک کرده کیه انقد برا من کلاس میزاره
...........
وارد شدم و کنار ب میز نشستم
ی نفر بسمتم اومد تیپش بد نبود ولی بهش میخورد از این ه/و/ل/ا باشه
سوهو: سلام خوش اومدین...
ات: سلام شما؟
سوهو:من لی سوهو هستم از آشنایان آقای جانگ و صاحب این عمارت
ات:واووو شما صاحب اینجایین؟؟(با چشمای براق)
۴.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.