عشق رویایی من

عشق رویایی من
پارت 6

دنبالش رفتم.
دیدم رفت اونور خیابون سریع دویدم سمتش،ولی یه لحظه چشام تار دید وسط خیابون وایسادم دستمو گذاشتم رو سرم....سرم گیج می‌رفت.

~جیمینااا یه لحظه وایسا...
چیزی ندیدم و فقط نور ماشین رو دیدم که نزدیکم شد.

یونگییییییییییی...نهههه.
دویدم سمتش.
همه صورتش خونی بود،دستام میلرزید از ترس.
یونگیی نههه هققققق،یونگی چشاتو باز کن....هقققق.
آمبولانس رسید،از شدت گریه چیزی نمی دیدم.
@ آقا شما همراهش هستید؟اقا با شمام خوبید؟!
من..من بله همراهشم...هق.
@ خوبه لطفاً شما هم با ما بیایید.

بردنش بیمارستان منم همراهش رفتم.
دستشو روی دستم گذاشتم و به آرومی گفتم:
یونگیی منم دوست دارم...هققق.. لطفاً خوب شووو...هقق
(بمیرمممم بچمم😭💔)

نزدیک شش ساعت توی اتاق عمل بود،کم‌کم داشتم نگران میشدم که نکنه چیزی شده باشه،خودمو مقصر همه چی میدونستم و خودمو سرزنش میکردم...تا اینکه دکتر اومد.

(دویدم سمتش)
دکتر چی شده..حالش خوبه؟
@ آروم باشید آقای پارک آقای مین حالش خوبه منتظریم تا بهوش بیاد ببینم وضعیتش چجوریه.
یعنی چیزیش شده...هقق
@ نه نگران نباشید فقط احتمال میدم.
میتونم برم پیشش؟
@بله بفرمایید ولی یه تایم کم لطفا.

رفتم پیشش،کنار تختش نشستم،دستشو گذاشتم روی دستم،و سرمو روی دستامون گذاشتم.
یونگیی...هققق منو ببخش همش تقصیر من بود من نباید میرفتم از اونجا،اره منم دوست دارم عاشقتمممم...هقققق
......


ولی این پارت خیلی احساسی بود😭💔
حمایت کم باشه نمیزارم🥲