پارت ۵
ویو تهیونگ
بعد از ۲ ساعت بلخره زنگ خورد دیدم ا/ت و رفیقش لیا دارن به سمت کافه تریا مدرسه میرن که منم سریع رفتم خودمو بهش رسوندم و گفتم
تهیونگ:امم سلام دخترا میگم نظرتون چیه منم باهاتون بیام که قبل از اینکه ا/ت جواب لیا گفت
&:آره چرا که نه
ویو ا/ت
بعد از اینکه زنگ خورد تهیونگ اومد سمتمون و گفت که منم باهاتون بیام خواستم جواب بدم که لیا زود تر از من گفت اره چرا که نه عصبی شدم دختره عنونی شاید من نخوام ایششش
*ا/ت و لیا و تهیونگ به سمت کافه تریا رفتن و چند تا چیز ورداشتن و نشستن داشتن غذا میخوردن که لیا گفت*
&:خب مستر کیم قصدت جدیه ؟ واقعا ا/ت و دوست داری
*که یوهو غذا پرید گلو ا/ت
ا/ت: اه اه اه اه (صُلفه مثلا نمیدونم درست نوشتم یا نه)
تهیونگ هول شد و سریع رفت کنار ا/ت و بهش آب داد و گفت
تهیونگ:ا/ت خوبییییی بیا این آب و بخور
بعد ازین که ا/ت آب و خورد و خوب شد محکم با پا زد به پای لیا
&:اخخ چته وحشی
ا/ت: این چه سوالی بود که پرسیدی دیونه (آروم نزدیک گوش لیا)
*تهیونگ حرف ا/ت و شنید و گفت*
تهیونگ:آره قصدم جدیه من واقعا ا/ت و دوست دارم و میخوام باهاش باشم
ویو ا/ت
بعد از حرف تهیونگ بد جور خجالت کشیدم و قرمز شدم که لیا گفت
&:اووو 😂😂😂😂 دختر بسه شدی عین لبو
ا/ت:ببند(چشم خوره)
ویو ادمین خوشگلتون😂
بچه ها غذاشون و خوردن و بعد از تموم شدن مدرسه به سمت خونشون داشتن میرفتن (ا/ت و لیا خونه هاشون نزدیک هم هستش نکته:لیا و ا/ت تنها زندگی میکنن)
که تهیونگ با ماشینش اومد سمتم
تهیونگ:میتونم برسونمتون مادمازل
ا/ت خنده ای کرد و گفت حتما مستر کیم
&: اها منم اینجا چغندرم ها
ا/ت و تهیونگ زدن زیر خنده
تهیونگ: سوری (به انگلیسی گفت)ولی من یکم با ا/ت خانم حرف های خصوصی دارم
لیا که خنده شیطانی و ابرو انداخت بالا و گفت
&:اووو بله بفرما مستر کیم خوش بگذره بای بای
بعد از اون شروع به حرکت کردیم تو ماشین سکوت بدی گرفته شده بود که تهیونگ سکوت و شکست و گفت
تهیونگ: ا/ت نظرت چیه یه زمان برا گرفتن جوابم تعیین کنیم چون من واقعا تاقت ندارم
ا/ت: اوکی خب من به ایده دارم
تهیونگ: بگو
ا/ت: بنظرم بریم سوپر مارکت و یه خوراکی بخریم و تا تاریخ انقضای اون زمان من به اعتراف تو باشه (الهام گرفته شده ار سریال همسایگی عشق قسمت ۷ 😂😂)
تهیونگ: امم خب اوکی بزا یکم جلو تر یه سوپر مارکت هست
*دو مین تو سوپر مارکت*
ا/ت:بیا از کنسرو های شروع کنیم خب ... کنسرو لوبیا چطوره؟
تهیونگ:بزا ببینم ...اوه این سه ساله نه نه نه خیلی زیاده
ا/ت: خب اینکه چطور یک ساله ؟
تهیونگ: نه امم (ور و برش و نگاه کرد و گفت ) ااا بیا لبنیاتی انتخاب کنیم برای مثال این شیر موزه چطوره ؟
ا/ت: نهه نامردیه تاریخ انقضاء ش کلا ۱۸ روزه
ویو ا/ت
داشتم با تهیونگ حرف میزدم که یوهو گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم لیا عه جواب دادم که گفت
&:ا/ت زود باش بیا بدوووو بیا (و قط کرد )
خیلی نگران شدم بهش چند بار زنگ زدم ولی بر نداشت
تهیونگ:چی شده کی بود ؟اتفاقی افتاده؟
ا/ت: نمیدونم لیا بود گفت زود بیا نمیدونم چی شده من میرم ببینم چی شده خدافظ(نگران)
تهیونگ: پس خوراکی چی (بلند چون ا/ت ازش یکم دور بود)
ا/ت: یه چی رو بردار فعلا(بلند)
ویو تهیونگ
حالا که انتخاب و سپرد دست خودم منم یه شیر قهوه که تاریخش ۱۰ روز بود و ور داشتم و حساب کردم و به سمت خونم رفتم
ویو ا/ت بعد از تماس لیا بعد از خدافظی با تهیونگ سریع به سمت خونه لیا دویییدم رمز در و زدم و در و واز کردم(ا/ت رمز خونه لیا و میدونه) که .......
و خماری 😂😂😂یکم تو خماری بمونید
شرطا رو برا این پارت کم میزارم که زود تر شرایط و برسونید که آخر شب یه پارت دیگه هم براتون بزارم❤️😘
شرایط
لایک: ۵
کامنت:۷
حمایت کنیداااا اینگور نکنید🥺🥺🥺
بعد از ۲ ساعت بلخره زنگ خورد دیدم ا/ت و رفیقش لیا دارن به سمت کافه تریا مدرسه میرن که منم سریع رفتم خودمو بهش رسوندم و گفتم
تهیونگ:امم سلام دخترا میگم نظرتون چیه منم باهاتون بیام که قبل از اینکه ا/ت جواب لیا گفت
&:آره چرا که نه
ویو ا/ت
بعد از اینکه زنگ خورد تهیونگ اومد سمتمون و گفت که منم باهاتون بیام خواستم جواب بدم که لیا زود تر از من گفت اره چرا که نه عصبی شدم دختره عنونی شاید من نخوام ایششش
*ا/ت و لیا و تهیونگ به سمت کافه تریا رفتن و چند تا چیز ورداشتن و نشستن داشتن غذا میخوردن که لیا گفت*
&:خب مستر کیم قصدت جدیه ؟ واقعا ا/ت و دوست داری
*که یوهو غذا پرید گلو ا/ت
ا/ت: اه اه اه اه (صُلفه مثلا نمیدونم درست نوشتم یا نه)
تهیونگ هول شد و سریع رفت کنار ا/ت و بهش آب داد و گفت
تهیونگ:ا/ت خوبییییی بیا این آب و بخور
بعد ازین که ا/ت آب و خورد و خوب شد محکم با پا زد به پای لیا
&:اخخ چته وحشی
ا/ت: این چه سوالی بود که پرسیدی دیونه (آروم نزدیک گوش لیا)
*تهیونگ حرف ا/ت و شنید و گفت*
تهیونگ:آره قصدم جدیه من واقعا ا/ت و دوست دارم و میخوام باهاش باشم
ویو ا/ت
بعد از حرف تهیونگ بد جور خجالت کشیدم و قرمز شدم که لیا گفت
&:اووو 😂😂😂😂 دختر بسه شدی عین لبو
ا/ت:ببند(چشم خوره)
ویو ادمین خوشگلتون😂
بچه ها غذاشون و خوردن و بعد از تموم شدن مدرسه به سمت خونشون داشتن میرفتن (ا/ت و لیا خونه هاشون نزدیک هم هستش نکته:لیا و ا/ت تنها زندگی میکنن)
که تهیونگ با ماشینش اومد سمتم
تهیونگ:میتونم برسونمتون مادمازل
ا/ت خنده ای کرد و گفت حتما مستر کیم
&: اها منم اینجا چغندرم ها
ا/ت و تهیونگ زدن زیر خنده
تهیونگ: سوری (به انگلیسی گفت)ولی من یکم با ا/ت خانم حرف های خصوصی دارم
لیا که خنده شیطانی و ابرو انداخت بالا و گفت
&:اووو بله بفرما مستر کیم خوش بگذره بای بای
بعد از اون شروع به حرکت کردیم تو ماشین سکوت بدی گرفته شده بود که تهیونگ سکوت و شکست و گفت
تهیونگ: ا/ت نظرت چیه یه زمان برا گرفتن جوابم تعیین کنیم چون من واقعا تاقت ندارم
ا/ت: اوکی خب من به ایده دارم
تهیونگ: بگو
ا/ت: بنظرم بریم سوپر مارکت و یه خوراکی بخریم و تا تاریخ انقضای اون زمان من به اعتراف تو باشه (الهام گرفته شده ار سریال همسایگی عشق قسمت ۷ 😂😂)
تهیونگ: امم خب اوکی بزا یکم جلو تر یه سوپر مارکت هست
*دو مین تو سوپر مارکت*
ا/ت:بیا از کنسرو های شروع کنیم خب ... کنسرو لوبیا چطوره؟
تهیونگ:بزا ببینم ...اوه این سه ساله نه نه نه خیلی زیاده
ا/ت: خب اینکه چطور یک ساله ؟
تهیونگ: نه امم (ور و برش و نگاه کرد و گفت ) ااا بیا لبنیاتی انتخاب کنیم برای مثال این شیر موزه چطوره ؟
ا/ت: نهه نامردیه تاریخ انقضاء ش کلا ۱۸ روزه
ویو ا/ت
داشتم با تهیونگ حرف میزدم که یوهو گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم لیا عه جواب دادم که گفت
&:ا/ت زود باش بیا بدوووو بیا (و قط کرد )
خیلی نگران شدم بهش چند بار زنگ زدم ولی بر نداشت
تهیونگ:چی شده کی بود ؟اتفاقی افتاده؟
ا/ت: نمیدونم لیا بود گفت زود بیا نمیدونم چی شده من میرم ببینم چی شده خدافظ(نگران)
تهیونگ: پس خوراکی چی (بلند چون ا/ت ازش یکم دور بود)
ا/ت: یه چی رو بردار فعلا(بلند)
ویو تهیونگ
حالا که انتخاب و سپرد دست خودم منم یه شیر قهوه که تاریخش ۱۰ روز بود و ور داشتم و حساب کردم و به سمت خونم رفتم
ویو ا/ت بعد از تماس لیا بعد از خدافظی با تهیونگ سریع به سمت خونه لیا دویییدم رمز در و زدم و در و واز کردم(ا/ت رمز خونه لیا و میدونه) که .......
و خماری 😂😂😂یکم تو خماری بمونید
شرطا رو برا این پارت کم میزارم که زود تر شرایط و برسونید که آخر شب یه پارت دیگه هم براتون بزارم❤️😘
شرایط
لایک: ۵
کامنت:۷
حمایت کنیداااا اینگور نکنید🥺🥺🥺
۶.۴k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.