من عاشق دشمنم شدم(پارت۶)

پرش زمانی به صبح:

سه بوم(اسمت) ویو: صبح شده بود دیگه اخرین روزم تو اینجا بود رفتم صورتمو شستم.اومدم لباس خوابم رو عوض کردم و اومدم بیرون صبحانه رو خوردم و رفتم پیش رییس در رو زدم
(علامت رییس_) (علامت سه بوم+)
_بیا تو
رفتم داخل
+سلام جناب رییس وقت بخیر
_سلام سه بوم میتونی بشینی
نشستم نمی تونستم چجوری بگم
+خب خودتون میدونید دیگه من امتحان رو خوب دادم و قبول شدم و میتونم چه دسته جمعی چه تنهایی عملیات انجام بدم و خوب می خواستم بگم که
_میخواستی بگی که دیگه کارت اینجا تموم شده و میخوایی بری
تو ذهنت(هوف خداروشکر خودش فهمید)
+اممم بله راستش
_خوب کی میخوایی بری
+همین امروز اگه امکانش باشه
_خوب برو و بعد از ظهر بیا کاغذ رو اماده می کنم میایی امضا میکنی و تمام
+چشم بعد ظهر میام ممنونم خسته نباشید
_ممنون
پاشدم و رفتم

پرش زمانی به بعد از ظهر:

سه بوم ویو:خب الان دیگه بعد از ظهر شده و باید برم پیش رییس البته تو این مدت بیکار ننشستم وسایل های شخصی رو جابجا کردم فقط یه دست لباس بیرون موند که تو تنمه
خب دوباره رفتم دفتر رییس در رو زدم
_میتونی بیایی
+سلام جناب رییس خسته نباشید گفته بودید بعد از ظهر دوباره بیام
_بله بفرما میتونی اینجا اینجا و اینجا رو امضا کنی و بعدش تمام تمامی جاهارو امضا کردم تشکر کردم و اومدم بیرون
رفتم به سمت ماشین و به طرف خونه ی خودم راه افتادم رسیدم کارای خونه رو قبل ظهر انجام داده بودم خسته و گرسنه بودم اول غذا سفارش دادم بعد غذا رفتم حموم و بعدش رو تخت یه چیزی مایه های جیش بوس لالا خسته بودم و زود خوابم گرفت
(خب گایز پایان پارت ۶ امید وارم خوشتون بیاد توروخدا یه لایکی چیزی هم کنید اگه میخونید)