وقتی استادت بود «پارت ۲»
امروز بخاطر اینکه اولین فیکمونعه انقد تحویل میگیرماااا😂
ولی حمایت پلیز!؟
•°•°•°•°•°•
ویو کوک*
رسیدم به دانشگاه و از روی لیست اسم دانش آموزا و کلاسامو دیدم...
امروز کل تایمو با کلاس B7 (اصلا به من درآوردی بودنش توجه نکنید دوزتان🗿✨)درس داشتم
همینجور که داشتم اسمارو مرور میکردم و سعی در حفظ کردنشون داشتم، چشمم به یه اسم آشنا خورد
«کیم ا.ت»
وای خدایا... این اسمو کجا شنیده بودم؟
تو شرکت؟ تو اخبار؟ تو عمارت؟
یاااااا... چرا یادم نمیاد
احساس خنگ بودن میکنم (دور از جونت پسرم...)
تو فکر بودم که یهو کسی از پشت بغلم کرد...
°اوه هانا...
$سلام ددی(با حالت لوسسس و چندششش*)
°سلام...
$چیزی شده؟
°نه بیب... من دیگه باید برم سرکلاس، کدوم کلاسی؟
$ B4
°اوه ببخشید... من کلااا امسال با اون کلاس ندارم!
$وای ددی(حالت گریه الکییی*)
میدونستم داره فیلم میاد... پس سریع خدانگهداری گفتم رفتم سرکلاس
داشتم میرفتم که احساس کردم به یه چیز نرم مث بالشت خوردم
ویو ا.ت*
وای دیر رسیدم... ساعت ۸:۰۱ دقیقس
احتمالا استاد سر کلاسه
همینجور که سرم پایین بود و داشتم حرص میخوردم به یه نردبون برخورد کردم(به بشه من میگی نردبوننن؟)
سرمو که بالا گرفتم خون تو رگام خشک شد...
اون...اون...
ویو کوک*
پس اون ندیمه پیله که میخواست بیاد دانشگاه اینه؟
اینکه با کفشای ۵ سانت لج دار به شونه های منم نمیرسه...
هوف... توجهی نکردم و رد شدم
ویو ا.ت*
نفس راحتی کشیدم...
اون اینجا چیکار میکرد؟
ارباب عمارت... اونم تو دانشگاه؟
عجیبه...
بهش نمیخوره دانشگاهی باشه
اصلا ب من چه؟(بلاخره فهمیدددد... بر طبل شادانه بکوبب)
پس به راهم ادامه دادم تا در کلاس B7عو پیدا کنم
وقتی رسیدم و در زدم...
دوباره اون...اما...
چرا روی میز استاد؟
سوالا مث پتک میخورد تو سرم تا اینکه...
خماری فرو اورررر...🥹✨
فوش دادن بسی کار ناشایستیس
شرطا:
۱۰تا لایک
۲تا کامنت
بچه ها واقعااا شرطا کمه
پر کنین لفطننن(لحن بچگونه*)
ولی حمایت پلیز!؟
•°•°•°•°•°•
ویو کوک*
رسیدم به دانشگاه و از روی لیست اسم دانش آموزا و کلاسامو دیدم...
امروز کل تایمو با کلاس B7 (اصلا به من درآوردی بودنش توجه نکنید دوزتان🗿✨)درس داشتم
همینجور که داشتم اسمارو مرور میکردم و سعی در حفظ کردنشون داشتم، چشمم به یه اسم آشنا خورد
«کیم ا.ت»
وای خدایا... این اسمو کجا شنیده بودم؟
تو شرکت؟ تو اخبار؟ تو عمارت؟
یاااااا... چرا یادم نمیاد
احساس خنگ بودن میکنم (دور از جونت پسرم...)
تو فکر بودم که یهو کسی از پشت بغلم کرد...
°اوه هانا...
$سلام ددی(با حالت لوسسس و چندششش*)
°سلام...
$چیزی شده؟
°نه بیب... من دیگه باید برم سرکلاس، کدوم کلاسی؟
$ B4
°اوه ببخشید... من کلااا امسال با اون کلاس ندارم!
$وای ددی(حالت گریه الکییی*)
میدونستم داره فیلم میاد... پس سریع خدانگهداری گفتم رفتم سرکلاس
داشتم میرفتم که احساس کردم به یه چیز نرم مث بالشت خوردم
ویو ا.ت*
وای دیر رسیدم... ساعت ۸:۰۱ دقیقس
احتمالا استاد سر کلاسه
همینجور که سرم پایین بود و داشتم حرص میخوردم به یه نردبون برخورد کردم(به بشه من میگی نردبوننن؟)
سرمو که بالا گرفتم خون تو رگام خشک شد...
اون...اون...
ویو کوک*
پس اون ندیمه پیله که میخواست بیاد دانشگاه اینه؟
اینکه با کفشای ۵ سانت لج دار به شونه های منم نمیرسه...
هوف... توجهی نکردم و رد شدم
ویو ا.ت*
نفس راحتی کشیدم...
اون اینجا چیکار میکرد؟
ارباب عمارت... اونم تو دانشگاه؟
عجیبه...
بهش نمیخوره دانشگاهی باشه
اصلا ب من چه؟(بلاخره فهمیدددد... بر طبل شادانه بکوبب)
پس به راهم ادامه دادم تا در کلاس B7عو پیدا کنم
وقتی رسیدم و در زدم...
دوباره اون...اما...
چرا روی میز استاد؟
سوالا مث پتک میخورد تو سرم تا اینکه...
خماری فرو اورررر...🥹✨
فوش دادن بسی کار ناشایستیس
شرطا:
۱۰تا لایک
۲تا کامنت
بچه ها واقعااا شرطا کمه
پر کنین لفطننن(لحن بچگونه*)
۳.۵k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.