"سناریو"

(درخواستی)
وقتی بهشون بیسکوییت ساق طلایی میدی و کنارشون آب نمیزاری!
☆☆☆
نامجون:"صورتشو جمع میکنه" گمونم با شیر قابل تحمل باشه...
ا.ت:شیر نداریم
نامجون:"بزور لبخند میزنه"خیلیم...عالی!
▪︎▪︎▪︎
جین:"دهنشو کجو کله میکنه"این چرا همچینه! آب بدنم خشکید!
ا.ت:"بزور خندتو کنترل میکنی"کاش آینه جلوت بود و میدیم بازم قربون صدقه‌ی خودت میری آیا...
▪︎▪︎▪︎
یونگی:میدونستم چیز خوب نباشه به من نمیدی...
ا‌.ت:خوشحالم که از غیرتی بودنم رو خوراکیام باخبری!
یونگی:ولی انگار کل آب های بدنمو به خودش کشید...گمون زودتر به آرزوم برسمو سنگ شم!
▪︎▪︎▪︎
جیهوپ:"سرفه میکنه"آب بده ا.ت! آاااااب!
ا.ت:"میخندی"ساری!
جیهوپ:ای لعنت بر یزید که جد تو باشه!
▪︎▪︎▪︎
جیمین:احساس میکنم از بی‌بی موچی به آرد موچی تبدیل شدم.
ا.ت:ولی هنوزم کیوت:>
جیمین:واقعا بهم آب نمیدی؟
ا.ت:نه:>
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:آیششش صدرحمت به بیسکوییتای یونتان!
ا.ت:وایسا ببینم!تو از بیسکوییتای یونتان خوردی؟
تهیونگ:...
ا‌.ت:...
یونتان:...
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:وای هیونگ کجایی که منو کشتن! این کویرو چجور تحمل میکنید!
ا.ت:ما ایرانییم عزیزم:>
جونگ کوک:صحیح...
▪︎▪︎▪︎