پارت:۲
پارت:۲
برگشتم به مامانم نگاه کردم که وایستاده بود و بهم زول زده بود بهم لبخند مهربونانه ای میزد که گفتم:مامان چرا نمیای داخل؟!
بعد خیلی اروم اومد سمتم و شونه رو از دستم گرفت و پشت سرم ایستادو موهام و خیلی اروم شونه می کرد موهای طلایی که تا زانوهام بود گرفته بود تودستاش و خیلی اروم بو میکرد ازتواینه به صورت مظلوم مامانم نگاه میکردم مامانم سرشو اورد بالاوگفت:قربون دختر خوشگلم یشم که اینقدر موهای قشنگی داره. بعد یه لبخند محبت امیز روی لباش نمایان شد گفتم:مامان میشه موهامو مثل قبل ببافی .
+باشه
بعد خیلی قشنگو ماهرانهموهامو برام بافت بعد اومد جلوم و روی گونم و بو۳۰د گفت:من دارم میرم سرکار شاید دیر اومدم تو شام بخور اگه گرسنه شدی نگاهی به ساعت انداختم ساعت۶:۴۵ دقیقه بود بعد با تعجب گفتم:مگه شما... هنوز حرف از دهنم نیومده بود بیرون که مامانم گفت:یکم کار سنگین شده واسه همین زنگ زدن باید برم نگران نباش زود بر میگردم .
مرسی که فالو میکنی:))
برگشتم به مامانم نگاه کردم که وایستاده بود و بهم زول زده بود بهم لبخند مهربونانه ای میزد که گفتم:مامان چرا نمیای داخل؟!
بعد خیلی اروم اومد سمتم و شونه رو از دستم گرفت و پشت سرم ایستادو موهام و خیلی اروم شونه می کرد موهای طلایی که تا زانوهام بود گرفته بود تودستاش و خیلی اروم بو میکرد ازتواینه به صورت مظلوم مامانم نگاه میکردم مامانم سرشو اورد بالاوگفت:قربون دختر خوشگلم یشم که اینقدر موهای قشنگی داره. بعد یه لبخند محبت امیز روی لباش نمایان شد گفتم:مامان میشه موهامو مثل قبل ببافی .
+باشه
بعد خیلی قشنگو ماهرانهموهامو برام بافت بعد اومد جلوم و روی گونم و بو۳۰د گفت:من دارم میرم سرکار شاید دیر اومدم تو شام بخور اگه گرسنه شدی نگاهی به ساعت انداختم ساعت۶:۴۵ دقیقه بود بعد با تعجب گفتم:مگه شما... هنوز حرف از دهنم نیومده بود بیرون که مامانم گفت:یکم کار سنگین شده واسه همین زنگ زدن باید برم نگران نباش زود بر میگردم .
مرسی که فالو میکنی:))
۱۹۲
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.