bad girl p: 129
این پارت پاک شده بود واسه همین دوباره گذاشتم
با شصتم اشکایی که تو چشام جمع شده بودن رو پاک کردم
همون موقع کوک اومد داخل
کوک: چرا انق.....
وقتی چشام که از شدت گریه قرمز شده بودن رو دید ادامه حرفشو نزد با نگرانی اومد جلوم زانو زد با دستش چونمو گرف و سرمو بالا گرف
کوک: چرا گریه میکنی؟ چیزی شده؟(نگران)
بدون حرفی بغلش کردم الان تنها کسی که میتونست ارومم کنه فقط و فقط کوک بود
هانا: هیچی فقط بغلم کن(بغض)
همینجوری که بغلم کرده بود دستشو نوازش وار رو موهام میکشید انگار فهمیده بود دلیل گریه کردنم چی بود
با صدای آرامش بخش همیشگیش لب زد
«اروم باش عشقم»
گریم بند اومده بود ولی هنوزم تو بغل کوک بودم
بعد گذشت چن دقیقه دیگه از بغلش درومدم
دستاشو گذاش دو طرف صورتم
کوک: خوبی الان؟
هانا: ارع خوبم
هانا: بریم دیگه
کوک: اگه خوب نیستی عکسبرداری رو بزاریم برا بعد
هانا: ن خوبم بریم
پاشدم وایسادم رو به روش
پیشونیمو بوسید
کوک: بریم دیگه
هانا: میکاپم خراب نشده
کوک:با میکاپ و بی میکاپ خوشگل ترین دختر دنیایی
هانا: نگا چقد زبون میریزه
کوک: نگا چقد خوشگل تر شدی الان همه نگات میکنن منم فقط حرص میخورم
هانا: خو حرص نخور
کوک: مگه میشه نگا همه رو عشقم باشه و من حرص نخورم
هانا: حالا ولش کن بیا بریم الان میگن اینا تو این، اتاق دارن چیکار میکنن بیرون نمیان
کوک: به اونا چه هرکاری بخواییم میکنیم
هانا: آییش بریم
هانا: چرا اینقد قدت بلنده که منه بدبخت هروقت بخوام بوست کنم باید خودمو بکشم تا بت برسم
کوک:اگه بخوای بوسم کنی خودم خم میشم تا هم قد بشیم بتونی راحت کارتو بکنی، بیب
خم شد تو صورتم
هانا: الان میکاپم خراب میشه بعدن
کوک: نمیخوامممم(🥺)
لعنتی نتفطه ضعفمو میدونس همین کیوت بازیاش باعث میشد به هرکاری که میگه تن بدم
بدون حرفی شروع کردم به بوسیدنش و سریع ازش جدا شدم که دستشو گذاش پشت سرم و بیشتر به خودش فشردم
تا بلاخره خودش نفس کم اوورد و از لبام دل کند
کوک: آخیش چسبید
دستشو گرفتم پشت خودم کشیدمش رفتیم بیرون از اتاق
سئو: عا رئیس چرا انقد دیر کردین
بدون توجه به سوالش حرفمو زدم
هانا: صحنه امادس
اقای سئو دیگه به این اخلاقم عادت کرده بود پس تعجبی نکرد و جوابمو داد
سئو:بله رئیس امادس
کوک: خوبه پس بریم
***
بلاخره تموم شد عکسبرداری همه عکسا رو منو کوک باید انتخاب میکردیم بهترین عکسارو انتخاب کردیم و دیگه منم برگشتم اتاق خودم مشغول کارام بودم که با صدای گوشیم دست از کارام برداشتمو رفتم گوشیمو دستم گرفتم ی ناشناس پیام داده بود پیامو باز کردم وقتی خوندمش خشکم زد نوشته بود
«اگه میخوای جونگ کوک چیزیش نشه ازش جدا شو»
این چه معنی میداد یعنی چی که از کوک جدا شم سریع اولین یوالی که اومد به ذهنم رو تایپ کردم«تو کی هستی؟»
طولی نکشید که جوابمو داد
«اینو باید از بابای مرحومت بپرسی»
چه ربطی به بابا داش؟ مگه این کیبود که با بابا دشمنی داش؟ این چه ربطی به منو کوک داش؟ منو کوک جدا شیم چی گیرش میاد؟ ذهنم پر شده بود ازین سوال های بی جواب که جواب درست حسابی براشون نداشتم
با شصتم اشکایی که تو چشام جمع شده بودن رو پاک کردم
همون موقع کوک اومد داخل
کوک: چرا انق.....
وقتی چشام که از شدت گریه قرمز شده بودن رو دید ادامه حرفشو نزد با نگرانی اومد جلوم زانو زد با دستش چونمو گرف و سرمو بالا گرف
کوک: چرا گریه میکنی؟ چیزی شده؟(نگران)
بدون حرفی بغلش کردم الان تنها کسی که میتونست ارومم کنه فقط و فقط کوک بود
هانا: هیچی فقط بغلم کن(بغض)
همینجوری که بغلم کرده بود دستشو نوازش وار رو موهام میکشید انگار فهمیده بود دلیل گریه کردنم چی بود
با صدای آرامش بخش همیشگیش لب زد
«اروم باش عشقم»
گریم بند اومده بود ولی هنوزم تو بغل کوک بودم
بعد گذشت چن دقیقه دیگه از بغلش درومدم
دستاشو گذاش دو طرف صورتم
کوک: خوبی الان؟
هانا: ارع خوبم
هانا: بریم دیگه
کوک: اگه خوب نیستی عکسبرداری رو بزاریم برا بعد
هانا: ن خوبم بریم
پاشدم وایسادم رو به روش
پیشونیمو بوسید
کوک: بریم دیگه
هانا: میکاپم خراب نشده
کوک:با میکاپ و بی میکاپ خوشگل ترین دختر دنیایی
هانا: نگا چقد زبون میریزه
کوک: نگا چقد خوشگل تر شدی الان همه نگات میکنن منم فقط حرص میخورم
هانا: خو حرص نخور
کوک: مگه میشه نگا همه رو عشقم باشه و من حرص نخورم
هانا: حالا ولش کن بیا بریم الان میگن اینا تو این، اتاق دارن چیکار میکنن بیرون نمیان
کوک: به اونا چه هرکاری بخواییم میکنیم
هانا: آییش بریم
هانا: چرا اینقد قدت بلنده که منه بدبخت هروقت بخوام بوست کنم باید خودمو بکشم تا بت برسم
کوک:اگه بخوای بوسم کنی خودم خم میشم تا هم قد بشیم بتونی راحت کارتو بکنی، بیب
خم شد تو صورتم
هانا: الان میکاپم خراب میشه بعدن
کوک: نمیخوامممم(🥺)
لعنتی نتفطه ضعفمو میدونس همین کیوت بازیاش باعث میشد به هرکاری که میگه تن بدم
بدون حرفی شروع کردم به بوسیدنش و سریع ازش جدا شدم که دستشو گذاش پشت سرم و بیشتر به خودش فشردم
تا بلاخره خودش نفس کم اوورد و از لبام دل کند
کوک: آخیش چسبید
دستشو گرفتم پشت خودم کشیدمش رفتیم بیرون از اتاق
سئو: عا رئیس چرا انقد دیر کردین
بدون توجه به سوالش حرفمو زدم
هانا: صحنه امادس
اقای سئو دیگه به این اخلاقم عادت کرده بود پس تعجبی نکرد و جوابمو داد
سئو:بله رئیس امادس
کوک: خوبه پس بریم
***
بلاخره تموم شد عکسبرداری همه عکسا رو منو کوک باید انتخاب میکردیم بهترین عکسارو انتخاب کردیم و دیگه منم برگشتم اتاق خودم مشغول کارام بودم که با صدای گوشیم دست از کارام برداشتمو رفتم گوشیمو دستم گرفتم ی ناشناس پیام داده بود پیامو باز کردم وقتی خوندمش خشکم زد نوشته بود
«اگه میخوای جونگ کوک چیزیش نشه ازش جدا شو»
این چه معنی میداد یعنی چی که از کوک جدا شم سریع اولین یوالی که اومد به ذهنم رو تایپ کردم«تو کی هستی؟»
طولی نکشید که جوابمو داد
«اینو باید از بابای مرحومت بپرسی»
چه ربطی به بابا داش؟ مگه این کیبود که با بابا دشمنی داش؟ این چه ربطی به منو کوک داش؟ منو کوک جدا شیم چی گیرش میاد؟ ذهنم پر شده بود ازین سوال های بی جواب که جواب درست حسابی براشون نداشتم
۴.۱k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.