چقدر سخت است روزها بنشینی به چیزهایی فکر کنی که اصلا قرار
چقدر سخت است روزها بنشینی به چیزهایی فکر کنی که اصلا قرار نیست اتفاق بیفتد...به حرف هایی که قرار نیست گفته شود..باور دارم آدمی با رویاهایش زنده است...گاهی اوقات آدمی باید در زندگی حسرت چیزهای زیادی را بخورد ...مثلا حسرت اینکه تو در آشپزخانه نقلی کوچکمان مشغول آشپزی باشی و من روی کابینت های آشپزخانه بنشینم و بهترین سکانس دنیا را تماشا کنم...یا حسرت اینکه در برفی ترین روز سال اندازه همه پیاده روهای شهر باهم قدم بزنیم...حسرت اینکه موقع بیرون رفتن تو بدون معطلی بگویی مراقب خودت باش...حسرت آن لحظه که پشت تلفن با مهربان ترین لحن ممکن بگویی امشب دارم برایت آشپزی می کنم،همان غذایی که دوست داشتی،کمی زودتر به خانه بیا...
حسرت اینکه سر صبح خروس خوان آرام از تخت پایین بیایم،شال و کلاه کنم...بروم سنگک تازه بگیرم و بهترین صبحانه دنیا را برایت سرو کنم...خودم با دست زیر چانه ام روبه رویت بنشینم و صبحانه خوردنت با همان چشمان پف کرده ات را ببینم و در دلم بارها آرزو کنم کاش می شد زندگی را در همین سکانس،در همین صبحانه متوقف کرد و یک عمر همین ساعت را زندگی کرد...حسرت اینکه یک سال تمام برای تولدت برنامه ریزی کنم،تمام دغدغه ام این باشد که چطور آن روز را برگزار کنم که تو خوشبخت ترین آدم روی زمین باشی..انقدر خوب که غریبه ترین انسان روی زمین هم خوشحالی را از برق نگاهت بفهمد...
می دانی!چیزهای زیادی را دوست داشتم و دارم، کارهای زیادی را با تو در خیالم تجربه کردم...خیابان های زیادی را با تو پیموده ام....چیزهایی زیادی را در خیالم برای آینده مان طراحی کردم....رویا های زیادی را برایت بافته ام...اما در همه این ها تو را لازم دارم...تو را..و نداشتن تو تنها اتفاقی بود که هرگز فکرش را نکرده بودم....
#hastm
حسرت اینکه سر صبح خروس خوان آرام از تخت پایین بیایم،شال و کلاه کنم...بروم سنگک تازه بگیرم و بهترین صبحانه دنیا را برایت سرو کنم...خودم با دست زیر چانه ام روبه رویت بنشینم و صبحانه خوردنت با همان چشمان پف کرده ات را ببینم و در دلم بارها آرزو کنم کاش می شد زندگی را در همین سکانس،در همین صبحانه متوقف کرد و یک عمر همین ساعت را زندگی کرد...حسرت اینکه یک سال تمام برای تولدت برنامه ریزی کنم،تمام دغدغه ام این باشد که چطور آن روز را برگزار کنم که تو خوشبخت ترین آدم روی زمین باشی..انقدر خوب که غریبه ترین انسان روی زمین هم خوشحالی را از برق نگاهت بفهمد...
می دانی!چیزهای زیادی را دوست داشتم و دارم، کارهای زیادی را با تو در خیالم تجربه کردم...خیابان های زیادی را با تو پیموده ام....چیزهایی زیادی را در خیالم برای آینده مان طراحی کردم....رویا های زیادی را برایت بافته ام...اما در همه این ها تو را لازم دارم...تو را..و نداشتن تو تنها اتفاقی بود که هرگز فکرش را نکرده بودم....
#hastm
۴.۶k
۰۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.