اروم باش ... part³˚₊· ͟͟͞͞➳❥
د:من نمیتونم متاسفم
جیمین:ولی دکتر ...
دکتر منتظر حرف جیمین نموند و رفت
جیمین یه دستی توی موهاش کشید:
ایششششش چرا اینطوری میکنه لعنتی اهه
......
جونگین:خوب تعریف کن مامان جون
م.ج:خبری نیست پسرم
جونگین:بابا چرا نیومد؟
م.ج:کار داشت گفت وقتی بچه به دنیا اومد میاد ی سر میزنه اخه خیلی سرش شلوغه
جونگین:اهان
م.ج:گوشیتو بده گوشیم خاموش شده ، شارژم تموم شد باز
جونگین:وایستین*گشتن جیب شلوار خود*
م.ج:چیشد پس
جونگین:ای واییی نیاوردمش
م.ج:خسته نباشی اگه زنت کار داشته باشه چی؟
جونگین:اشکال نداره الان داریم میری دیگه
...بیمارستان...
خ.پ:پس چیشد پسرم؟
جیمین:نمیدونم واقعا نمیدونم دیگه باید چیکار کنم
ا.پ:پس اون دختر الان داره چی میکشه
جیمین:وایستین
خ.پ:چیشد پسرم؟
جیمین:مامان بیا این گوشیو بگیر*گوشیشو داد به مادرش*اگه جونگین زنگ زد بهش بگو بیاد اینجا
ا.پ:از کجا میدوکی زنگ میزنه؟
جیمین:چون چند بار بهش زنگ زدم مطمعنا بهم زنگ میزنه ، پس اگه زنگ زد بهش بگین بیاد اینجا
خ.پ:خوب تو کجا میری؟
جیمین:عمل
....
جونگین:خوب بفرمایید رسیدیم
م.ج:ممنون*پیاده شدن*
جونگین:شما برین بالا منم الان چمدونارو میارم
م.ج:باشه
وقتی چمدون ها رو برداشتم و به سمت آسانسور حرکت کردم دیدم کنار آسانسور ایه موبایل روی زمین افتاده ، بیشتر که دقت کردم دیدم بله تلفن خودمه برش داشتم و روشنش کردم خدارو شکر هیچ صدمهای بهش وارد نشده بود ، چون کل چیز های مهمم توی اون گوشی بود وقتی بازش کردم دیدم کلی تماس از دست رفته دارم ، آخرین نشان از جیمین بود یعنی با من چیکار داشته رفتم پایین تر دیدم چندین بار زنگ زده نگران شدم سریع به سمت خونه حرکت کردم وقتی رسیدم دیدم مامان پشت در وایستاده:
مامان چرا نمیری داخل؟
م.ج:چون کسی در و باز نمیکنه مطمعنی جیا خونس
جونگین با این حرف نگران شد:ا..اره من اومدنی خونه بود.
...بیمارستان...
اتاق عمل:/
جیمین:اماده اید؟
پرستار:مطمعنید دکتر پارک؟
جیمین:بله، شروع میکنیم
...
جیمین:ولی دکتر ...
دکتر منتظر حرف جیمین نموند و رفت
جیمین یه دستی توی موهاش کشید:
ایششششش چرا اینطوری میکنه لعنتی اهه
......
جونگین:خوب تعریف کن مامان جون
م.ج:خبری نیست پسرم
جونگین:بابا چرا نیومد؟
م.ج:کار داشت گفت وقتی بچه به دنیا اومد میاد ی سر میزنه اخه خیلی سرش شلوغه
جونگین:اهان
م.ج:گوشیتو بده گوشیم خاموش شده ، شارژم تموم شد باز
جونگین:وایستین*گشتن جیب شلوار خود*
م.ج:چیشد پس
جونگین:ای واییی نیاوردمش
م.ج:خسته نباشی اگه زنت کار داشته باشه چی؟
جونگین:اشکال نداره الان داریم میری دیگه
...بیمارستان...
خ.پ:پس چیشد پسرم؟
جیمین:نمیدونم واقعا نمیدونم دیگه باید چیکار کنم
ا.پ:پس اون دختر الان داره چی میکشه
جیمین:وایستین
خ.پ:چیشد پسرم؟
جیمین:مامان بیا این گوشیو بگیر*گوشیشو داد به مادرش*اگه جونگین زنگ زد بهش بگو بیاد اینجا
ا.پ:از کجا میدوکی زنگ میزنه؟
جیمین:چون چند بار بهش زنگ زدم مطمعنا بهم زنگ میزنه ، پس اگه زنگ زد بهش بگین بیاد اینجا
خ.پ:خوب تو کجا میری؟
جیمین:عمل
....
جونگین:خوب بفرمایید رسیدیم
م.ج:ممنون*پیاده شدن*
جونگین:شما برین بالا منم الان چمدونارو میارم
م.ج:باشه
وقتی چمدون ها رو برداشتم و به سمت آسانسور حرکت کردم دیدم کنار آسانسور ایه موبایل روی زمین افتاده ، بیشتر که دقت کردم دیدم بله تلفن خودمه برش داشتم و روشنش کردم خدارو شکر هیچ صدمهای بهش وارد نشده بود ، چون کل چیز های مهمم توی اون گوشی بود وقتی بازش کردم دیدم کلی تماس از دست رفته دارم ، آخرین نشان از جیمین بود یعنی با من چیکار داشته رفتم پایین تر دیدم چندین بار زنگ زده نگران شدم سریع به سمت خونه حرکت کردم وقتی رسیدم دیدم مامان پشت در وایستاده:
مامان چرا نمیری داخل؟
م.ج:چون کسی در و باز نمیکنه مطمعنی جیا خونس
جونگین با این حرف نگران شد:ا..اره من اومدنی خونه بود.
...بیمارستان...
اتاق عمل:/
جیمین:اماده اید؟
پرستار:مطمعنید دکتر پارک؟
جیمین:بله، شروع میکنیم
...
۳۳.۷k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.