🔰B̷a̷n̷g̷ T̷e̷n̷ b̷o̷y̷s̷ 🔰..🖤⛓️M̷A̷F̷I̷A̷ ⛓️🖤.."پارت"8̷
سیلام بانی کوچولو ها کیوتا🥺🥺💜...اینم از پارت بعدی...
فقط مطمئن نیستم بتونم دو تا پارت بزارم ببخشید🙁🙁🤍...
خب بریم ادامه فیک✨🤟🖤......
رفتم تا یه لباس بردارم که....چشمم به کمد جیمین افتاد...
با خودم گفتم بهتره از لباس جیمین بردارم بپوشم...این لباسا خیلی زشتن اصلا خوشم نمیاد ازشون..چطور بقیه دخترا اینارو و میپوشن 🙄....
رفتم کمد جیمینو باز کردم...
پر از لباس بود همشونم رنگ تیره خیلی خوشحال شدم🥺...یه لباس از لباسای جیمین انتخاب کردم و پوشیدم با اینکه برام
بزرگ بود ولی خیلی دوستش داشتم چون بوی جیمینو میداد🙃.....که باعث میشد احساس ارامش بکنم🙂.(.صفحه بعدعکس لباسی که ا/ت از جیمین پوشده بود).. . بالاخره لباسمو پوشیدم و رفتم دوباره رو تخت دراز کشیدم اخه خیلی خسته بودم..😩
و اصلا نمیتونستم زیاد رو پاهام وایسم😣.... اینقدر خسته بودم که زود خوابم..برد ... از زبان جیمین : سوار ماشین شدم و با تهیونگ و جیهوپ راه افتادم..توی این مدت فقط داشتم به ا/ت فکر میکردم😓...
تهیونگ : جیمین ببینم حالت خوبه؟😟...
جیمین : ا...اره فقط از خودم بدم میاد که ا/ت رو توی اون وضع ول کردم😩...
اون اصلا حالش خوب نیست😓..
جیهوپ : ببینینم مگه تو چاره ی دیگه ای هم داشتی ؟؟🙁.. اگه پیش
ا/ت میموندی تا مراقبش باشی مطمئنا جونگ کوک بازم برات نقشه میکشید..
پس تو بهترین کارو کردی..پس دیگه ناراحت نباش..🙂..
تهیونگ : جیهوپ راست میگه جیمین ..مثلا مافیایی بعد نشستی گریه میکنی😐؟
جیمین : هی..من گریه کردم😐...
تهیونگ : با این وضعی که تو پیش میری چیزی از گریه کردن کم نداری😂..
جیمین : 😐😐😐..
جیهوپ : وای بچه ها اینجارو..!!😧..
جیمین : کجارو؟؟...تهیونگ :. چی شده؟....چرا داد میزنی؟😠..
از زبان جیمین : تا میخواستم یه کلمه دیگه حرف بزنم یه دفعه دیدم که...
پایان پارت ۸😐😐🤟..
جای حساس تموم کردم😐😐💔
کامنت😐🤟......
فقط مطمئن نیستم بتونم دو تا پارت بزارم ببخشید🙁🙁🤍...
خب بریم ادامه فیک✨🤟🖤......
رفتم تا یه لباس بردارم که....چشمم به کمد جیمین افتاد...
با خودم گفتم بهتره از لباس جیمین بردارم بپوشم...این لباسا خیلی زشتن اصلا خوشم نمیاد ازشون..چطور بقیه دخترا اینارو و میپوشن 🙄....
رفتم کمد جیمینو باز کردم...
پر از لباس بود همشونم رنگ تیره خیلی خوشحال شدم🥺...یه لباس از لباسای جیمین انتخاب کردم و پوشیدم با اینکه برام
بزرگ بود ولی خیلی دوستش داشتم چون بوی جیمینو میداد🙃.....که باعث میشد احساس ارامش بکنم🙂.(.صفحه بعدعکس لباسی که ا/ت از جیمین پوشده بود).. . بالاخره لباسمو پوشیدم و رفتم دوباره رو تخت دراز کشیدم اخه خیلی خسته بودم..😩
و اصلا نمیتونستم زیاد رو پاهام وایسم😣.... اینقدر خسته بودم که زود خوابم..برد ... از زبان جیمین : سوار ماشین شدم و با تهیونگ و جیهوپ راه افتادم..توی این مدت فقط داشتم به ا/ت فکر میکردم😓...
تهیونگ : جیمین ببینم حالت خوبه؟😟...
جیمین : ا...اره فقط از خودم بدم میاد که ا/ت رو توی اون وضع ول کردم😩...
اون اصلا حالش خوب نیست😓..
جیهوپ : ببینینم مگه تو چاره ی دیگه ای هم داشتی ؟؟🙁.. اگه پیش
ا/ت میموندی تا مراقبش باشی مطمئنا جونگ کوک بازم برات نقشه میکشید..
پس تو بهترین کارو کردی..پس دیگه ناراحت نباش..🙂..
تهیونگ : جیهوپ راست میگه جیمین ..مثلا مافیایی بعد نشستی گریه میکنی😐؟
جیمین : هی..من گریه کردم😐...
تهیونگ : با این وضعی که تو پیش میری چیزی از گریه کردن کم نداری😂..
جیمین : 😐😐😐..
جیهوپ : وای بچه ها اینجارو..!!😧..
جیمین : کجارو؟؟...تهیونگ :. چی شده؟....چرا داد میزنی؟😠..
از زبان جیمین : تا میخواستم یه کلمه دیگه حرف بزنم یه دفعه دیدم که...
پایان پارت ۸😐😐🤟..
جای حساس تموم کردم😐😐💔
کامنت😐🤟......
۳۵.۱k
۱۹ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.