فیک شوگا عشق ناتمام
فیک شوگا عشق ناتمام
(پارت ۱۰)
از زبان ات
داشتم حاضر میشدم که برم شرکت شوگا گفت ات امروز بهت مرخصی میدم گفتم بله گفت دوستنداری گفتم نه گفت دوست نداری گفتم نه یعنی اره گفت باشه فردا میریم فرانسه به یه سفر کاری گفتم اوهمن تا حالا پامو از سعول نذاشتمبیرون این حرکت باحابه پس من میرم خونه رفتم خونه بابام نشسته بود با اخم گفت سلام خانم شما کی هستین گفتم بابا چرا اینجوری میکنی گفت میشهمعرفی کنید کی هستی وگرنه نمیزارم اینجا بمونید بیرونتون میکنم دیدم اینجوری میکنه خودمو بهموش مردگی زدم گفتم من ات هستم همون دختری که با اشتباه پدرو مادرش به دنیا اومد کاش مامان اون شب یخ میزد و تو با اون کاری نمیکردی و منو پس نمین داختین من خودم نخواستم به این دنیا بیام بابام گفت اگه یه کلمه دیگه بگی موچین رو بر میدارم و کل موهات دونه دونه میکنم گفتم باشه ولی بزارین به کارم ادمه بدم و فردا میرم فرانسه بابام گفت ات یادته بهت چی گفتم اگه ببینم میتونی بیرون کار کنی میزارم از خانوادمون جدا بشی و هرکاری دلت میخواد رو بکنی گفتم اره یادمه اما گفت تو امتحانتو پس دادی تو میتونی از پس هر مشکلی بر بیای پس دیگه لازم نیست به ما توضیح بدی گفتم واقعاگفت اره انقدر خوشحال بودم گفت از فردا که رفتی سرکار نه یعنی اخر ماه بیا بیرون و برو برای خودت خونه بخر گفتم ممنون بابا این عالیه محکمبغلش کردم گفت حالا یه سوال تو واقعان دوست پسر نداری؟
گفتم معلومه که نه من واقعا تو رابطه نیستم اگه از یکی خوشم بیاد حتما بهتون معرفیش میکنم اخه دلیلی نداره مخفیش کنم
(پارت ۱۰)
از زبان ات
داشتم حاضر میشدم که برم شرکت شوگا گفت ات امروز بهت مرخصی میدم گفتم بله گفت دوستنداری گفتم نه گفت دوست نداری گفتم نه یعنی اره گفت باشه فردا میریم فرانسه به یه سفر کاری گفتم اوهمن تا حالا پامو از سعول نذاشتمبیرون این حرکت باحابه پس من میرم خونه رفتم خونه بابام نشسته بود با اخم گفت سلام خانم شما کی هستین گفتم بابا چرا اینجوری میکنی گفت میشهمعرفی کنید کی هستی وگرنه نمیزارم اینجا بمونید بیرونتون میکنم دیدم اینجوری میکنه خودمو بهموش مردگی زدم گفتم من ات هستم همون دختری که با اشتباه پدرو مادرش به دنیا اومد کاش مامان اون شب یخ میزد و تو با اون کاری نمیکردی و منو پس نمین داختین من خودم نخواستم به این دنیا بیام بابام گفت اگه یه کلمه دیگه بگی موچین رو بر میدارم و کل موهات دونه دونه میکنم گفتم باشه ولی بزارین به کارم ادمه بدم و فردا میرم فرانسه بابام گفت ات یادته بهت چی گفتم اگه ببینم میتونی بیرون کار کنی میزارم از خانوادمون جدا بشی و هرکاری دلت میخواد رو بکنی گفتم اره یادمه اما گفت تو امتحانتو پس دادی تو میتونی از پس هر مشکلی بر بیای پس دیگه لازم نیست به ما توضیح بدی گفتم واقعاگفت اره انقدر خوشحال بودم گفت از فردا که رفتی سرکار نه یعنی اخر ماه بیا بیرون و برو برای خودت خونه بخر گفتم ممنون بابا این عالیه محکمبغلش کردم گفت حالا یه سوال تو واقعان دوست پسر نداری؟
گفتم معلومه که نه من واقعا تو رابطه نیستم اگه از یکی خوشم بیاد حتما بهتون معرفیش میکنم اخه دلیلی نداره مخفیش کنم
۵.۰k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.