عشق دنباله دار 《☆》پارت۱۵
عشق دنباله دار 《☆》پارت۱۵
گوشیم زنگ خورد جون وو بود
ارا:الو آقا کوچولو
+خانم کوچولو کجایی بابات اومده ها
ارا:چی
+بدو سریع بیا
ارا:باشه اومدم اومدم
غط کردم
ته:چیشد
ارا:ماشین داری
ته:آره
ارا:منو میرسونی
تا:اوهوم
ارا:ی کار فوری دارم پس سریع بریم خب
ته:باشه بریم
رفتیم عمارت خداحافظي کردم و رفتم دم در
ارا:آقا کوچولو
+خانم کوچولو کجایی
ارا:اومدم دیگه
+بابات تو اتاق کارشه سریع برو بدو
ارا:باشه فعلا آروم رفتم تو
اجوما: دخترم بدو برو بالا بدووو
ارا:اوهوم
آروم رفتم بالا درم رو بستم که صدا بابام اومد سریع رفتم زیر پتو
÷خوابیدی
ارا:دارم میخوابم
÷خیلی خب بخواب
و در رو بست هوفف رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم تو تخت خواب و با فکر اینکه چجوری از مدرسه فرار کنم خوابم برد....
تهیونگ ویو:
رفتیم سالن غذا خوری که یه دختری اومد پیشم
*ارا
ته:ارا چی
*ارا داره دعوا میکنه
ته:چی کجا
*بیا دنبالم
رفتم دنبالش که دیدم معلم داره میاد سریع رفتم آوردمش بیرون (اتفاقاتی که تکرار شد) رفتم خونه مامانم حالش خیلی بد بود
ته:اجوما چیشده
اجوما: هق پدرتون حالش بد شده قراره شب عملش کنن
با مامانم رفتیم بيمارستان
حال بابام خیلی بد بود منم حالم بد بود رفتم نزدیک یه پارکی و گریه میکردم که صدای اون دختر بچه ای رو شنیدیم دیدم آراست یعنی عشق بچگی من اراست؟امکان ندارع بعد رسوندم خونه و خودمم رفتم خونه
ساعت ۶ صبح:
ارا ویو:
چشمام رو باز کردم دیدم ساعت شیشه بلند شدم رو تخت نشستم و داشتم فکر میکردم اگه با خانم لی(دکتر مدرسه)حرف بزنم میتونه کاری برام انجام بده مشغول این حرفا بودم که دیدن ساعت ۷ شد سریع حاظر شدم و رفتم پایین
ارا:سلام اجوما
اجوما: سلام دخترم
نشستم صبحانه خوردم
ارا:اجوما دستت درد نکنه
اجوما: توکه هیچی نخوردی
ارا:مرسی زیاد گشنم نبود خداحافظ
اجوما: خداحافظ عزیزم
رفتم بیرون که جون وو رو دیدم
+سلام بفرمایید بنشینید خانم کوچولو
ارا:اوکی اقا کوچولو
سوار شدم
ارا:آقا کوچولو
+هوم
ارا:میشه ازت یه کمکمی درخواست کنم
+بستگی داره بگو ببینم
ارا:میتونی ساعت ۱۲ ظهر بیای مدرسه
+چرا
ارا:بیا دیگه بعدا میگم
+باش
بعد چند مین رسیدم پیاده شدم و رفتم سر کلاس
سوا:سلام
ارا:سلام
(بازم میگم ارا سرده هاااا)
سوا: امروز چجوری میخواییم بریم
ارا:بزار زنگ تفریح براتون توضیح میدم
سوا:باش
کوک:سلام
ارا:سلام
کوک:چه عجب جواب سلام دادی
ارا:اگه ناراحتی دیگه ندم
کوک:نه نه بده
ارا:خب کارت؟
کوک:راجب آتشفشان میخواستم ببینم کی میخوایم درست کنیم
ارا:مواد لازم رو گرفتی
کوک:اوهوم
ارا:خب امروز مواد مذاب رو درست میکنیم تا ماکت بعدا درست کنیم
کوک:باشه
معلم اومد
...........
گوشیم زنگ خورد جون وو بود
ارا:الو آقا کوچولو
+خانم کوچولو کجایی بابات اومده ها
ارا:چی
+بدو سریع بیا
ارا:باشه اومدم اومدم
غط کردم
ته:چیشد
ارا:ماشین داری
ته:آره
ارا:منو میرسونی
تا:اوهوم
ارا:ی کار فوری دارم پس سریع بریم خب
ته:باشه بریم
رفتیم عمارت خداحافظي کردم و رفتم دم در
ارا:آقا کوچولو
+خانم کوچولو کجایی
ارا:اومدم دیگه
+بابات تو اتاق کارشه سریع برو بدو
ارا:باشه فعلا آروم رفتم تو
اجوما: دخترم بدو برو بالا بدووو
ارا:اوهوم
آروم رفتم بالا درم رو بستم که صدا بابام اومد سریع رفتم زیر پتو
÷خوابیدی
ارا:دارم میخوابم
÷خیلی خب بخواب
و در رو بست هوفف رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم تو تخت خواب و با فکر اینکه چجوری از مدرسه فرار کنم خوابم برد....
تهیونگ ویو:
رفتیم سالن غذا خوری که یه دختری اومد پیشم
*ارا
ته:ارا چی
*ارا داره دعوا میکنه
ته:چی کجا
*بیا دنبالم
رفتم دنبالش که دیدم معلم داره میاد سریع رفتم آوردمش بیرون (اتفاقاتی که تکرار شد) رفتم خونه مامانم حالش خیلی بد بود
ته:اجوما چیشده
اجوما: هق پدرتون حالش بد شده قراره شب عملش کنن
با مامانم رفتیم بيمارستان
حال بابام خیلی بد بود منم حالم بد بود رفتم نزدیک یه پارکی و گریه میکردم که صدای اون دختر بچه ای رو شنیدیم دیدم آراست یعنی عشق بچگی من اراست؟امکان ندارع بعد رسوندم خونه و خودمم رفتم خونه
ساعت ۶ صبح:
ارا ویو:
چشمام رو باز کردم دیدم ساعت شیشه بلند شدم رو تخت نشستم و داشتم فکر میکردم اگه با خانم لی(دکتر مدرسه)حرف بزنم میتونه کاری برام انجام بده مشغول این حرفا بودم که دیدن ساعت ۷ شد سریع حاظر شدم و رفتم پایین
ارا:سلام اجوما
اجوما: سلام دخترم
نشستم صبحانه خوردم
ارا:اجوما دستت درد نکنه
اجوما: توکه هیچی نخوردی
ارا:مرسی زیاد گشنم نبود خداحافظ
اجوما: خداحافظ عزیزم
رفتم بیرون که جون وو رو دیدم
+سلام بفرمایید بنشینید خانم کوچولو
ارا:اوکی اقا کوچولو
سوار شدم
ارا:آقا کوچولو
+هوم
ارا:میشه ازت یه کمکمی درخواست کنم
+بستگی داره بگو ببینم
ارا:میتونی ساعت ۱۲ ظهر بیای مدرسه
+چرا
ارا:بیا دیگه بعدا میگم
+باش
بعد چند مین رسیدم پیاده شدم و رفتم سر کلاس
سوا:سلام
ارا:سلام
(بازم میگم ارا سرده هاااا)
سوا: امروز چجوری میخواییم بریم
ارا:بزار زنگ تفریح براتون توضیح میدم
سوا:باش
کوک:سلام
ارا:سلام
کوک:چه عجب جواب سلام دادی
ارا:اگه ناراحتی دیگه ندم
کوک:نه نه بده
ارا:خب کارت؟
کوک:راجب آتشفشان میخواستم ببینم کی میخوایم درست کنیم
ارا:مواد لازم رو گرفتی
کوک:اوهوم
ارا:خب امروز مواد مذاب رو درست میکنیم تا ماکت بعدا درست کنیم
کوک:باشه
معلم اومد
...........
۲.۷k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.