Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
بهدیس: فرزین؟
فرزین: جانم
بهدیس:اگه بچه دار نشم طلاقم میدی؟
فرزین:نه اصلا تو زنمی بچه دار هم نشی فدای سرت
بهدیس:خیلی دوست دارم
فرزین: منم دوست دارم
و یک بوسه فرانسوی رو شروع میکنیم
《۱هفته بعد》
امروز پنچشنبه بود و بعد دوماه قرار بود فرزانه و سهراب بیادشام اماده کردم ارایشمو کردم لباس مناسب پوشیدم،فرزین رو مبل لم داده بود
بهدیس: فرزین پاشو لباس هاتو عوض کن
فرزین:مگه لباس هام چشه؟
بهدیس: عوضشون کن دوسشون ندارم(باعشوه)
فرزین:چشم عشق زندگیم چشم نفسم
بهدیس: فرزین بعدن میری برام بی بی چک بگیری؟
فرزین: چیزی شده؟
بهدیس: نه میخوام بیبینم حامله ام یا یک مشکلی دیگه دارم ک اینقدر حالم بده
فرزین: مگه خوب نشدی تو؟
بهدیس: خوب شدم دوباره حال بدم شروع شد
فرزین: بریم دکتر؟
بهدیس: اول بزار بیبینم حامله ام یا نه اگه دیدم نیستم پس باید برم دکتر اخه من قبلا یک مریضی داشتم
فرزین: چی مریضی؟
تا امدم بگم زنگ خونه امد
بهدیس: برو وا کن درامدن
فرزین درواکرد ک امدن
بعد احوال پرسی نشستیم
سهراب: ما امدیم ازتون یک اجازه بگیرم برای عروسی ک بگیریم
فرزین:از ما چرا اجازه بگیری باید از بابا بگیری
سهراب:رفتیم پیششون گفت از شما اجازه بگیرم
فرزین: شما دوتا اصل کارین حالا بازم اجازه میخواین من مشکلی ندارم عروسی بگیرین
فرزانه: مرسی داداشی
سهراب رفت کنار فرزین و منم رفتم کنار فرزانه
بهدیس: کلی کار داری دیگ برای عروسی
فرزانه:اره میگم من دست تنهام تو میایی باهام بریم خرید
بهدیس:اره من ک ازخدامه اگه فرزین بزاره
فرزانه: فرزین جان؟
فرزین: جانم؟
فرزانه: برای خرید عروسی بهدیس هم باهامون بیاد
فرزین:چرا از من میپرسی اجازه ما دست بهدیس
شامشون ک خوردن میخواستن برن
بهدیس: فرزین برو باهمینا برام بیبی چک بگیر بیا
فرزین: چی عجله ی فردا میگیرم
بهدیس:من استرس دارم برو دیگ
فرزین: باشه
فرزین رفت با سهراب فرزانه بیبی چک بگیره و بعد نیم ساعت امد
بهدیس: گرفتی؟
فرزین:اره
رفتم از دستش گرفتم
《نیم ساعت بعد》
بیبی چک مثبت بود یعنی من باردار بودم اینقدر ذوق زده بودم ک نمدونستم چیکار کنم،فرزین رو تخت دراز کشیده بود....
فعلا اینو بخونید تا پارت بعدی رو بنویسم
بهدیس: فرزین؟
فرزین: جانم
بهدیس:اگه بچه دار نشم طلاقم میدی؟
فرزین:نه اصلا تو زنمی بچه دار هم نشی فدای سرت
بهدیس:خیلی دوست دارم
فرزین: منم دوست دارم
و یک بوسه فرانسوی رو شروع میکنیم
《۱هفته بعد》
امروز پنچشنبه بود و بعد دوماه قرار بود فرزانه و سهراب بیادشام اماده کردم ارایشمو کردم لباس مناسب پوشیدم،فرزین رو مبل لم داده بود
بهدیس: فرزین پاشو لباس هاتو عوض کن
فرزین:مگه لباس هام چشه؟
بهدیس: عوضشون کن دوسشون ندارم(باعشوه)
فرزین:چشم عشق زندگیم چشم نفسم
بهدیس: فرزین بعدن میری برام بی بی چک بگیری؟
فرزین: چیزی شده؟
بهدیس: نه میخوام بیبینم حامله ام یا یک مشکلی دیگه دارم ک اینقدر حالم بده
فرزین: مگه خوب نشدی تو؟
بهدیس: خوب شدم دوباره حال بدم شروع شد
فرزین: بریم دکتر؟
بهدیس: اول بزار بیبینم حامله ام یا نه اگه دیدم نیستم پس باید برم دکتر اخه من قبلا یک مریضی داشتم
فرزین: چی مریضی؟
تا امدم بگم زنگ خونه امد
بهدیس: برو وا کن درامدن
فرزین درواکرد ک امدن
بعد احوال پرسی نشستیم
سهراب: ما امدیم ازتون یک اجازه بگیرم برای عروسی ک بگیریم
فرزین:از ما چرا اجازه بگیری باید از بابا بگیری
سهراب:رفتیم پیششون گفت از شما اجازه بگیرم
فرزین: شما دوتا اصل کارین حالا بازم اجازه میخواین من مشکلی ندارم عروسی بگیرین
فرزانه: مرسی داداشی
سهراب رفت کنار فرزین و منم رفتم کنار فرزانه
بهدیس: کلی کار داری دیگ برای عروسی
فرزانه:اره میگم من دست تنهام تو میایی باهام بریم خرید
بهدیس:اره من ک ازخدامه اگه فرزین بزاره
فرزانه: فرزین جان؟
فرزین: جانم؟
فرزانه: برای خرید عروسی بهدیس هم باهامون بیاد
فرزین:چرا از من میپرسی اجازه ما دست بهدیس
شامشون ک خوردن میخواستن برن
بهدیس: فرزین برو باهمینا برام بیبی چک بگیر بیا
فرزین: چی عجله ی فردا میگیرم
بهدیس:من استرس دارم برو دیگ
فرزین: باشه
فرزین رفت با سهراب فرزانه بیبی چک بگیره و بعد نیم ساعت امد
بهدیس: گرفتی؟
فرزین:اره
رفتم از دستش گرفتم
《نیم ساعت بعد》
بیبی چک مثبت بود یعنی من باردار بودم اینقدر ذوق زده بودم ک نمدونستم چیکار کنم،فرزین رو تخت دراز کشیده بود....
فعلا اینو بخونید تا پارت بعدی رو بنویسم
۶.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.