My wild mafiaپارت 27
شب یهو جیمین گفت حاضر شو بریم بیرون منم از خدا خواسته رفتم حاضر شدم رفتیم تو راه داشت میرفت سمت ی باغی پیاده شدم تمام اعضا بودن یکی یکی اومدن سمتم بهمون تبریک گفتم اییی کلک باز جیمین سوپرایزم کرده 🥺
داشتیم حرف میزدیم ک ته گفت
ته. هعییی برای جنسیت بچه منو لیسا هم با هم میام تا جنسیتو ب ما بگه شما سوپرایز بشین 😈
ات. نخیرممم من بعد از سونوگرافی میخوام برم وسایلو بخرم
لیسا. بیخوددد اول جشن میگیریم
ات. جیمیناااا تو نمیخوای چیزیی بگییی 🥺
جیمین. ات ادم بچه اولشوو کلی جشن میگیره بزار هرکاری میخوان بکنن
ات. خیلی خب باشه پروها اها راستیی لیسااااا تو تعریف نکردی چجوری با ته رفتین تو رابطه
نامی. راست میگه نگفتی تاحالا
لیسا خیلی خب من از اول ک ته تو گروه مافیا ها بود عکساشو میدیدم روش کراش زده بودم بعددد ک تورو دزدیدن خیلی نگران بودم ته اومد بهم گفت از طرف پارک جیمین اومده دلمم ضعف رفت برات چون ته گفته بود حالت خوبه دیگه نگرانت نشدم تا اینکه کارت عروسی برام اومد خیلی برات خوشحال شدم حاضر شدم اومدم ک ته اومد سمتم سلام کرد بهم منم دیگهه تاقت نداشتم از دهنم پرید بهش گفتم دوستش دارم و قضیه این بود
ات. اوووو ته تو چجوری عاشقش شدی
ته. کی منن اها منن وقتی با تو تو رستوران دیدمش حسایی بهش پیدا کردم ک وقتی لیسا بهم گفت دوسم دارم منم ب حسم اعتماد کرردمو بهش اعتراف کردم از قرار بود
خلاصهه اون شب کلیی خوش گذشت برگشتیم عمارت خیلی خسته بودیم خوابیدیم
هفته بعد
امروز قرار بود با جیمینو ته و لیسا بریم دکتر برای جنسیت بچه یکم استرسو هیجان داشتم جیمینم متوجه احساسم شده بود
جیمین. بیب استرس نداشته باش برات ضرر داره
ات. دست خودم نیست هیجان دارم جیمین لبخند زد سرمو بوس کرد رفتیم پایین
ته. اوووو مامان بابای رمانتیکمون شب شددد زود باشیدد
حرکت کردیم سمت مطب دکتر رفتیم داخل دراز کشیدم دستگاهو رو شکمم حرکت داد
دکتر. خببب بهتون بگم جنسیت بچه چیه
ته. نهههه ب ما بچید میخوایم سوپرایزشون کنیم
دکتر اوک
دکتر ب ته و لیسا گفت ته با صورت شیطانی بهمون نگاه میکرد معلوم بود نقشه ای داره بزور منو جیمینو از عمارت انداختن بیرون گفتن تا شب بر نگردیم
ته
ب لیسا نقشرو گفتم اونم قبول کرد خب اقاییی جیمینن قرار سوپرایز بشی 😈😈🤣🤣
همچیو اماده کردیم بادکنک مخصوص جشن تعیین جنسیتم گرفتیم مهمونا هم کم کم داشتن میومدن قرار بود تمام پسرا ابی بپوشن تمام دخترا هم صورتی
ات
لباسمو داشتم میپوشیدم ارایشمو کرده بودم موهامم بسته بودم شکمم یکم اومده بود جلو لباسمو با کمک جیمین پوشیدم سوار ماشین شدیم راه افتادیم در باز شد همه دست زدن رفتیم با مهمونا حرف میزدیم وقتش شد هیجان داشتم
رفتیم وایسادیم پشت میز ته بادکنکو اورد بهش مشکوک بودیم چون نیشش باز بود داد بهمون از ده شمردن بادکنکو ترکوندیم هیچی توش نبود
با قیافه پوکر ب ته و لیسا نگاه کردیم داشتن میترکیدن از خنده
جیمین. بعدا حسابتونو میرسم پروها
ته. خیلی خب بیا این بادکنکس اون اشتباه بود🤣🤣🤣
بادکنکو گرفتیم جیمین نگاه ترسناکی بهشون کرد لحظه شماری میکردم تا ببینم بچم چیه همه داشتن میشمردن
همه. 1.2.3.4.5.6.7.8.9.10000
بادکنکو ترکوندیم چیی واقعااا بچمونننن
ببخشید میزارمتون تو خماری 🤣🤣🤣
داشتیم حرف میزدیم ک ته گفت
ته. هعییی برای جنسیت بچه منو لیسا هم با هم میام تا جنسیتو ب ما بگه شما سوپرایز بشین 😈
ات. نخیرممم من بعد از سونوگرافی میخوام برم وسایلو بخرم
لیسا. بیخوددد اول جشن میگیریم
ات. جیمیناااا تو نمیخوای چیزیی بگییی 🥺
جیمین. ات ادم بچه اولشوو کلی جشن میگیره بزار هرکاری میخوان بکنن
ات. خیلی خب باشه پروها اها راستیی لیسااااا تو تعریف نکردی چجوری با ته رفتین تو رابطه
نامی. راست میگه نگفتی تاحالا
لیسا خیلی خب من از اول ک ته تو گروه مافیا ها بود عکساشو میدیدم روش کراش زده بودم بعددد ک تورو دزدیدن خیلی نگران بودم ته اومد بهم گفت از طرف پارک جیمین اومده دلمم ضعف رفت برات چون ته گفته بود حالت خوبه دیگه نگرانت نشدم تا اینکه کارت عروسی برام اومد خیلی برات خوشحال شدم حاضر شدم اومدم ک ته اومد سمتم سلام کرد بهم منم دیگهه تاقت نداشتم از دهنم پرید بهش گفتم دوستش دارم و قضیه این بود
ات. اوووو ته تو چجوری عاشقش شدی
ته. کی منن اها منن وقتی با تو تو رستوران دیدمش حسایی بهش پیدا کردم ک وقتی لیسا بهم گفت دوسم دارم منم ب حسم اعتماد کرردمو بهش اعتراف کردم از قرار بود
خلاصهه اون شب کلیی خوش گذشت برگشتیم عمارت خیلی خسته بودیم خوابیدیم
هفته بعد
امروز قرار بود با جیمینو ته و لیسا بریم دکتر برای جنسیت بچه یکم استرسو هیجان داشتم جیمینم متوجه احساسم شده بود
جیمین. بیب استرس نداشته باش برات ضرر داره
ات. دست خودم نیست هیجان دارم جیمین لبخند زد سرمو بوس کرد رفتیم پایین
ته. اوووو مامان بابای رمانتیکمون شب شددد زود باشیدد
حرکت کردیم سمت مطب دکتر رفتیم داخل دراز کشیدم دستگاهو رو شکمم حرکت داد
دکتر. خببب بهتون بگم جنسیت بچه چیه
ته. نهههه ب ما بچید میخوایم سوپرایزشون کنیم
دکتر اوک
دکتر ب ته و لیسا گفت ته با صورت شیطانی بهمون نگاه میکرد معلوم بود نقشه ای داره بزور منو جیمینو از عمارت انداختن بیرون گفتن تا شب بر نگردیم
ته
ب لیسا نقشرو گفتم اونم قبول کرد خب اقاییی جیمینن قرار سوپرایز بشی 😈😈🤣🤣
همچیو اماده کردیم بادکنک مخصوص جشن تعیین جنسیتم گرفتیم مهمونا هم کم کم داشتن میومدن قرار بود تمام پسرا ابی بپوشن تمام دخترا هم صورتی
ات
لباسمو داشتم میپوشیدم ارایشمو کرده بودم موهامم بسته بودم شکمم یکم اومده بود جلو لباسمو با کمک جیمین پوشیدم سوار ماشین شدیم راه افتادیم در باز شد همه دست زدن رفتیم با مهمونا حرف میزدیم وقتش شد هیجان داشتم
رفتیم وایسادیم پشت میز ته بادکنکو اورد بهش مشکوک بودیم چون نیشش باز بود داد بهمون از ده شمردن بادکنکو ترکوندیم هیچی توش نبود
با قیافه پوکر ب ته و لیسا نگاه کردیم داشتن میترکیدن از خنده
جیمین. بعدا حسابتونو میرسم پروها
ته. خیلی خب بیا این بادکنکس اون اشتباه بود🤣🤣🤣
بادکنکو گرفتیم جیمین نگاه ترسناکی بهشون کرد لحظه شماری میکردم تا ببینم بچم چیه همه داشتن میشمردن
همه. 1.2.3.4.5.6.7.8.9.10000
بادکنکو ترکوندیم چیی واقعااا بچمونننن
ببخشید میزارمتون تو خماری 🤣🤣🤣
۲۵.۹k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.