فن فیک کد خودکشی .پارت ۱۳.
هوسوک دستی از عصبانیت روی لبهاش کشید و طبق عادتش قهقهه زد ، صدای خنده هاش کل اتاق رو برداشته بود
تهیونگ: واقعا نمیدونستم انقدر ناراحت میشی.. ببخشید
هوسوک: فکر کردی من هنوزم همون هوپی کیوت و خجالتی توی دانشگاه ام ؟ و میتونی باهام شوخی کنی؟ به کل فراموش کردی چند وقت پیش همکارم که بهترین دوستم بود رو زنده به گور کردم نه؟
تهیونگ اومد نزدیک تر و بغلش کرد
شوکه بود . با چشمهای گرد به روبروش خیره شده بود
با دستش که روی کمرش بود چندبار به پشت کمر هوسوک کوبید و رفت عقب
هوسوک: این..برای...چی بود؟
تهیونگ: حتی اگر خیلی خشن و وحشی هم شده باشی بازهم دوستمی..
کراواتش رو کمی شل تر کرد تا از خفه شدنش جلوگیری بشه
دوباره بدن خسته شو رو روی کاناپه انداخت
-فلش بک ، هوسوک در دوران دانشگاه-
تو راه برگشت به خونه ریوجین رو دید .
تهیونگ زد به بازوش و گفت : اووو ببین کراش کی اینجاس
هوسوک: هیسس ممکنه بشنوه
نامجون: بالاخره که باید بهش بگی
تهیونگ: نامجون هیونگ اون بهش اعتراف کرده ، فقط دختره بهش اهمیت نمیده
هوسوک: کی چنین حرفی زده ؟ من از همه تون دو هیچ جلو ترم دخترا بیشتر من و دوست دارن تا شما احمقارو
نامجون: بله بله شما راست میگی . ولی اعتراف کن که اگر دماغت مادرزادی انقدر خوشگل و خوش تراش نبود هیچکس ازت خوشش نمیاومد
ریوجین ، دختری با موهای مشکی و کوتاه..پوست بیش از حد سفید ، دامن چهارخونه ای و یه تیشرت که فرم دانشگاه بود روبروی هوسوک راه میرفت
اون دختر سرسنگینی بود و خیلی سخت به پسرا نزدیک میشد . خیلی با ادب بود و خیلی کم پیش می اومد توی کلاس حرف بزنه مگه اینکه ازش سوالی بشه ، همین بود که این دختر کاری میکرد هوسوک ، محبوب ترین پسر دانشگاه ازش خوشش بیاد . دخترای زیادی حاضر بودن برای هوسوک حتی جونشون رو فدا کنن ولی چشمهای هوسوک تنها یه دختر رو میدید که چندروز پیش خیلی غیرمستقیم بهش اعتراف کرد
پای ریوجین به یه سنگ گیر کرد و داشت می افتاد
هوسوک توی کسری از ثانیه دست نامجون رو از دور گردنش پس زد و به سمت دخترک دویید
دستهاش رو دور کمر ظریف دختر حلقه کرد
ریوجین نفس عمیقی کشید و گفت: اوه هوسوک ، ممنون..
هوسوک با چشمهاش به نامجون و تهیونگ اشاره کرد که به راهشون ادامه بدن و کنار ریوجین راه میرفت
هیچ حرفی بینشون رد و بدل نمیشد . تا اینکه ریوجین سکوت بینشون رو شکست
ریوجین: تو هم خونه ات سمت کوچه تِکبیون ئه؟
هوسوک سری بالا پایین کرد و گفت: آره ، چند متر با خونه ی شما فاصله داره
ریوجین: ولی من که نگفتم خونه مون کجاست
هوسوک هینی کشید و دستش و گذاشت روی دهنش
ریوجین: ببینم.. تو تعقیبم میکردی مگه نه؟
هوسوک: نه.
ریوجین: اعتراف کن
--
پایان پارت ۱۳ :)
پارت بعد : کامنت ۲۰+
تهیونگ: واقعا نمیدونستم انقدر ناراحت میشی.. ببخشید
هوسوک: فکر کردی من هنوزم همون هوپی کیوت و خجالتی توی دانشگاه ام ؟ و میتونی باهام شوخی کنی؟ به کل فراموش کردی چند وقت پیش همکارم که بهترین دوستم بود رو زنده به گور کردم نه؟
تهیونگ اومد نزدیک تر و بغلش کرد
شوکه بود . با چشمهای گرد به روبروش خیره شده بود
با دستش که روی کمرش بود چندبار به پشت کمر هوسوک کوبید و رفت عقب
هوسوک: این..برای...چی بود؟
تهیونگ: حتی اگر خیلی خشن و وحشی هم شده باشی بازهم دوستمی..
کراواتش رو کمی شل تر کرد تا از خفه شدنش جلوگیری بشه
دوباره بدن خسته شو رو روی کاناپه انداخت
-فلش بک ، هوسوک در دوران دانشگاه-
تو راه برگشت به خونه ریوجین رو دید .
تهیونگ زد به بازوش و گفت : اووو ببین کراش کی اینجاس
هوسوک: هیسس ممکنه بشنوه
نامجون: بالاخره که باید بهش بگی
تهیونگ: نامجون هیونگ اون بهش اعتراف کرده ، فقط دختره بهش اهمیت نمیده
هوسوک: کی چنین حرفی زده ؟ من از همه تون دو هیچ جلو ترم دخترا بیشتر من و دوست دارن تا شما احمقارو
نامجون: بله بله شما راست میگی . ولی اعتراف کن که اگر دماغت مادرزادی انقدر خوشگل و خوش تراش نبود هیچکس ازت خوشش نمیاومد
ریوجین ، دختری با موهای مشکی و کوتاه..پوست بیش از حد سفید ، دامن چهارخونه ای و یه تیشرت که فرم دانشگاه بود روبروی هوسوک راه میرفت
اون دختر سرسنگینی بود و خیلی سخت به پسرا نزدیک میشد . خیلی با ادب بود و خیلی کم پیش می اومد توی کلاس حرف بزنه مگه اینکه ازش سوالی بشه ، همین بود که این دختر کاری میکرد هوسوک ، محبوب ترین پسر دانشگاه ازش خوشش بیاد . دخترای زیادی حاضر بودن برای هوسوک حتی جونشون رو فدا کنن ولی چشمهای هوسوک تنها یه دختر رو میدید که چندروز پیش خیلی غیرمستقیم بهش اعتراف کرد
پای ریوجین به یه سنگ گیر کرد و داشت می افتاد
هوسوک توی کسری از ثانیه دست نامجون رو از دور گردنش پس زد و به سمت دخترک دویید
دستهاش رو دور کمر ظریف دختر حلقه کرد
ریوجین نفس عمیقی کشید و گفت: اوه هوسوک ، ممنون..
هوسوک با چشمهاش به نامجون و تهیونگ اشاره کرد که به راهشون ادامه بدن و کنار ریوجین راه میرفت
هیچ حرفی بینشون رد و بدل نمیشد . تا اینکه ریوجین سکوت بینشون رو شکست
ریوجین: تو هم خونه ات سمت کوچه تِکبیون ئه؟
هوسوک سری بالا پایین کرد و گفت: آره ، چند متر با خونه ی شما فاصله داره
ریوجین: ولی من که نگفتم خونه مون کجاست
هوسوک هینی کشید و دستش و گذاشت روی دهنش
ریوجین: ببینم.. تو تعقیبم میکردی مگه نه؟
هوسوک: نه.
ریوجین: اعتراف کن
--
پایان پارت ۱۳ :)
پارت بعد : کامنت ۲۰+
۴۳.۶k
۱۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.