فیک تقاص پارت ۲۹
گفتم نه عمو شما دیگه برید استراحت کنید دیر وقته !
اقای لی گفت چشم پسرم ... مراقب خودتو عروسم باش
سرم و فقط واسش تکون دادم که رفت
اروم در و باز کردم سر ا/ت نزدیک بود بیوفته که سریع با دستم گرفتم و نذاشتم بیوفته
از شدت خستگی انگار نخوابیده بود بیهوش شده بود
دستم و بردم زیر زانوش و با دست دیگه م شونه هاشو تو بغلم گرفتم و از ماشین اوردمش بیرون با پام در و بستم و راه افتادم سمت خونه وارد خونه شدم از پله ها رفتم بالا و ا/ت رو بردم گذاشتم داخل اتاقی که واسش اماده شده بود
هوا خیلی سرد بود درست ولی چطوری با این لباسا میخواد بخوابه ؟
یعنی پالتوشو در بیارم ؟ یا بمونه تنش ؟
بیخیال من دست نمیزنم بهش ...
پتو رو فقط کشیدم روش و از اتاق رفتم بیرون و در و بستم
رفتم سمت اتاق خودم انصافا خیلی خسته بودم ولی فردا حتما باید برم شرکت
کتم و دراوردم و پرت کردم رو کاناپه پیرهنم و از بدنم کندم و لخت شدم و شلوارم و با یه شلوارک عوض کردم
رو تخت ولو شدم و به سه نکشید که خوابم برد ....
ا/ت ویو
افتاب داشت صاف میخورد تو تخم چشمم و من سعی میکردم محکمتر چشمام و ببندم ولی هیچ تاثیری نداشت خیلی اعصاب خورد کن بود
با یاداوری اینکه الان کجام سیخ نشستم سر جام به خودم نگا کردم لباسام تنم بود به کنارم نگا کردم هیچکس نبود به در اتاق نگا کردم درش بسته بود
پشمام یعنی هیچ اتفاقی نیوفتاده
خدایا مرسی که بهم سخت نمیگیری دمت گرم اگه این اتفاق میوفتاد من دیگه به این زنرگی کوفتی ادامه نمیدادم
$خب احمق ممکنه یه روز دیگه اتفاق بیوفته ؟ مگه قرار نشد به خاطر مامانت به زندگی ادامه بدی ؟
خفه شو مغز مزخرف لازم نکرده باهام حرف بزنی و جوابم و بدی
من فقط میخوام به خودم ارامش بدم ولی تو نمیزاری
$تو فقط دنبال فکر و خیال پوچی
نفس عمیق کشیدم و بیخیال هر چی افکار مزاحم بود شدم
اقای لی گفت چشم پسرم ... مراقب خودتو عروسم باش
سرم و فقط واسش تکون دادم که رفت
اروم در و باز کردم سر ا/ت نزدیک بود بیوفته که سریع با دستم گرفتم و نذاشتم بیوفته
از شدت خستگی انگار نخوابیده بود بیهوش شده بود
دستم و بردم زیر زانوش و با دست دیگه م شونه هاشو تو بغلم گرفتم و از ماشین اوردمش بیرون با پام در و بستم و راه افتادم سمت خونه وارد خونه شدم از پله ها رفتم بالا و ا/ت رو بردم گذاشتم داخل اتاقی که واسش اماده شده بود
هوا خیلی سرد بود درست ولی چطوری با این لباسا میخواد بخوابه ؟
یعنی پالتوشو در بیارم ؟ یا بمونه تنش ؟
بیخیال من دست نمیزنم بهش ...
پتو رو فقط کشیدم روش و از اتاق رفتم بیرون و در و بستم
رفتم سمت اتاق خودم انصافا خیلی خسته بودم ولی فردا حتما باید برم شرکت
کتم و دراوردم و پرت کردم رو کاناپه پیرهنم و از بدنم کندم و لخت شدم و شلوارم و با یه شلوارک عوض کردم
رو تخت ولو شدم و به سه نکشید که خوابم برد ....
ا/ت ویو
افتاب داشت صاف میخورد تو تخم چشمم و من سعی میکردم محکمتر چشمام و ببندم ولی هیچ تاثیری نداشت خیلی اعصاب خورد کن بود
با یاداوری اینکه الان کجام سیخ نشستم سر جام به خودم نگا کردم لباسام تنم بود به کنارم نگا کردم هیچکس نبود به در اتاق نگا کردم درش بسته بود
پشمام یعنی هیچ اتفاقی نیوفتاده
خدایا مرسی که بهم سخت نمیگیری دمت گرم اگه این اتفاق میوفتاد من دیگه به این زنرگی کوفتی ادامه نمیدادم
$خب احمق ممکنه یه روز دیگه اتفاق بیوفته ؟ مگه قرار نشد به خاطر مامانت به زندگی ادامه بدی ؟
خفه شو مغز مزخرف لازم نکرده باهام حرف بزنی و جوابم و بدی
من فقط میخوام به خودم ارامش بدم ولی تو نمیزاری
$تو فقط دنبال فکر و خیال پوچی
نفس عمیق کشیدم و بیخیال هر چی افکار مزاحم بود شدم
۱۹.۹k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.