اون پلیس خفنیه فصل دوم پارت : ۱۱
چشمان گوجو گرد شد و فریاد زد :
" ژولپر!! عوضی صبر کن !! . "
مرد سیاه پوش شروع کرد دویدن و فرار کرد و گوجو با شتاب و تشر پشت سرش دوید و فریاد زد:
" صبر کن!! برادر زن عزیزم صبر کن !!!
مرد سیاه پوش دیوانه وار از جاده و ماشین های در حال حرکت عبور کرد و پشت سرش گوجو دوید .
بلاخره ، مرد سیاه پوش در کوچه ای بن بست گرفتار شد و قصدش فرار کردن از دیوار بود که گوجو لگدی با زانو به پهلو فرد و یک لگد از نوک پا به شکمش زد و یقه فرد رو گرفت و چسباندش به دیوار و گفت:
" زیر این ماسک چه کسی هست !؟ ها؟ "
صدایی مهیب پخش شد .
کاترین به همراه چندین کار آموز به سمت صدا دویدند و کاترین با دیدن صحنه رو به رویش ترسید و سمت گوجو که در غرق در خون بود دوید و فریاد زد :
قربان!
کاترین کنار گوجو زانو زد و با عصبانیت به اطراف نگاه کرد و گفت:
کدام حرومزاده ای این کار رو کرده!؟
ناگهان کاترین متوجه یک مرد سیاه پوش شد و میخواست به سمتش برود که ناگهان گوجو دستش را ضعیف گرفت .
گوجو چشمانش نیمه باز بود و کتفش خون ریزی شدیدی داشت و با عزم محافظتی عجیبی گفت: هی تو .. جایی نرو .. خطرناکه .. مسلحه ..
کاترین گفت: من هم مسلح هستم! میرم دنبالش قربان ! .
گوجو با تمام توانش گفت:
به حرف رئیست گوش بده کاترین..
کارآموز ها از قبل با آمبولانس تماس گرفته بودند ، آمبولانس رسید و گوجو رو روی برانکارد گذاشتند .
کاترین با سرعت سمت اداره دوید و دوربین های امنیتی آن منطقه رو چک کرد .
دوربین نشان میداد زمانی که گوجو یقه فرد رو گرفته بود یکی نفر دیگه با لباسی مشکی از پشت به گوجو شلیک کرد و فرار کرد و سوار ماشین شد و پلاک !
کاترین به منشی اداره گفت :
هاروکی! یه پرینت از پلاک این ماشین بگیر! سریع باش
کاترین به سادگی از این موضوع نمی گذشت .
کاترین به کار آموز ها گفت:
یا این یکی حمله ای ترور آمیز بود یا اینکه دعوت تروریست به ما ، پس حواستون رو خوب جمع کنید و هوشیار باشید و اگه کسی رو با این مشخصات دیدید ۱ اخطار با گلوله بدید و دفعه دوم شلیک کنید .
کار آموز ها سری تکان داد و پاهایشان را به زمین کوبیدند و احترام گذاشتند و گفتند :
بله قربان!
" ژولپر!! عوضی صبر کن !! . "
مرد سیاه پوش شروع کرد دویدن و فرار کرد و گوجو با شتاب و تشر پشت سرش دوید و فریاد زد:
" صبر کن!! برادر زن عزیزم صبر کن !!!
مرد سیاه پوش دیوانه وار از جاده و ماشین های در حال حرکت عبور کرد و پشت سرش گوجو دوید .
بلاخره ، مرد سیاه پوش در کوچه ای بن بست گرفتار شد و قصدش فرار کردن از دیوار بود که گوجو لگدی با زانو به پهلو فرد و یک لگد از نوک پا به شکمش زد و یقه فرد رو گرفت و چسباندش به دیوار و گفت:
" زیر این ماسک چه کسی هست !؟ ها؟ "
صدایی مهیب پخش شد .
کاترین به همراه چندین کار آموز به سمت صدا دویدند و کاترین با دیدن صحنه رو به رویش ترسید و سمت گوجو که در غرق در خون بود دوید و فریاد زد :
قربان!
کاترین کنار گوجو زانو زد و با عصبانیت به اطراف نگاه کرد و گفت:
کدام حرومزاده ای این کار رو کرده!؟
ناگهان کاترین متوجه یک مرد سیاه پوش شد و میخواست به سمتش برود که ناگهان گوجو دستش را ضعیف گرفت .
گوجو چشمانش نیمه باز بود و کتفش خون ریزی شدیدی داشت و با عزم محافظتی عجیبی گفت: هی تو .. جایی نرو .. خطرناکه .. مسلحه ..
کاترین گفت: من هم مسلح هستم! میرم دنبالش قربان ! .
گوجو با تمام توانش گفت:
به حرف رئیست گوش بده کاترین..
کارآموز ها از قبل با آمبولانس تماس گرفته بودند ، آمبولانس رسید و گوجو رو روی برانکارد گذاشتند .
کاترین با سرعت سمت اداره دوید و دوربین های امنیتی آن منطقه رو چک کرد .
دوربین نشان میداد زمانی که گوجو یقه فرد رو گرفته بود یکی نفر دیگه با لباسی مشکی از پشت به گوجو شلیک کرد و فرار کرد و سوار ماشین شد و پلاک !
کاترین به منشی اداره گفت :
هاروکی! یه پرینت از پلاک این ماشین بگیر! سریع باش
کاترین به سادگی از این موضوع نمی گذشت .
کاترین به کار آموز ها گفت:
یا این یکی حمله ای ترور آمیز بود یا اینکه دعوت تروریست به ما ، پس حواستون رو خوب جمع کنید و هوشیار باشید و اگه کسی رو با این مشخصات دیدید ۱ اخطار با گلوله بدید و دفعه دوم شلیک کنید .
کار آموز ها سری تکان داد و پاهایشان را به زمین کوبیدند و احترام گذاشتند و گفتند :
بله قربان!
۴.۳k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.