ارباب من 🖤🤍
part 4
که یهو حواسم نبود و خوردم به یه نفر و دو تامون باهم خوردیم روی زمین و اون یه پسر بود با مو های مشکی و بلند که یه دستشم تتو بود خیلی جذاب بود.
یهو گفت:
h: هوی حواستو جمع کن مگه جلوتو نگاه نمیکنی
ا. ت: ب.. ببخشید..(آروم و با ترس)
h: ببینم اسم تو چیه ها که اینقدر کوری (با داد)
ا. ت: اسم م..... من... ا. ت هست
h: پس اسمت ا. ت هست آره
ا. ت: بله شما کی هستید
h: من تو مگه منو نمیشناسی
ا. ت: نه من اولین باره دارم شما رو میبینم
h: من اربابتم فهمیدی بنظرت به جز من کس دیگه ای اینجا هست که پسر باشه؟
ا. ت: نه ولی...
h: ولی چی؟
خیلی ترسیده بودم که یهو یه پسری اومد و به ارباب گفت:
m: جونگکوک بسه ولش کن پاشو خودتو جمع کن من
باهاش حرف میزنم
h: باشه ولی ادبش کن
m: باسه تو برو
بعد اون پسره که اسمش اسمش چی بود آها جونگکوک از اونجا رفت و اون یکی که یه جورایی ازم دفاع کرده بود بهم گفت:
m: ببینم اسم تو چیه هوم
ا. ت: اسم مم.. من.. ا. ت هست.
m: خب چه اسم قشنگی داری منم جیمین هستم.
ا. ت: خوشبختم جیمین
m: همچنین
m: حالا برو سر کارت و میشه دیگه با من رسمی حرف نزنی
ا. ت: چشم آ.. یعنی باشه
جیمین: هههه آفرین کوچولو
ا. ت: یا من کوچولو نیستم ۲۲ سالمه مثلا
جیمین: چی ههههه
شروع کرد به خندیدن
ا. ت: چیزه خنده داری گفتم ها
جبمین: نه ولی اصلا بهت نمیومد که ۲۲ سالت باشه
ا. ت: خب خودت چی تو چند سالته
جیمین: من ۲۸ سالمه
ا. ت: چی واقعا.. اصلا بهت نمیاد
جیمین: میدونم همه اینو بهم میگن
ا. ت: من دیگه باید برم سر کارم چون تا الانم دیرم شده باشه
جیمین: باشه بعدا میبینمت. خداحافظ
ا. ت: بای
که یهو حواسم نبود و خوردم به یه نفر و دو تامون باهم خوردیم روی زمین و اون یه پسر بود با مو های مشکی و بلند که یه دستشم تتو بود خیلی جذاب بود.
یهو گفت:
h: هوی حواستو جمع کن مگه جلوتو نگاه نمیکنی
ا. ت: ب.. ببخشید..(آروم و با ترس)
h: ببینم اسم تو چیه ها که اینقدر کوری (با داد)
ا. ت: اسم م..... من... ا. ت هست
h: پس اسمت ا. ت هست آره
ا. ت: بله شما کی هستید
h: من تو مگه منو نمیشناسی
ا. ت: نه من اولین باره دارم شما رو میبینم
h: من اربابتم فهمیدی بنظرت به جز من کس دیگه ای اینجا هست که پسر باشه؟
ا. ت: نه ولی...
h: ولی چی؟
خیلی ترسیده بودم که یهو یه پسری اومد و به ارباب گفت:
m: جونگکوک بسه ولش کن پاشو خودتو جمع کن من
باهاش حرف میزنم
h: باشه ولی ادبش کن
m: باسه تو برو
بعد اون پسره که اسمش اسمش چی بود آها جونگکوک از اونجا رفت و اون یکی که یه جورایی ازم دفاع کرده بود بهم گفت:
m: ببینم اسم تو چیه هوم
ا. ت: اسم مم.. من.. ا. ت هست.
m: خب چه اسم قشنگی داری منم جیمین هستم.
ا. ت: خوشبختم جیمین
m: همچنین
m: حالا برو سر کارت و میشه دیگه با من رسمی حرف نزنی
ا. ت: چشم آ.. یعنی باشه
جیمین: هههه آفرین کوچولو
ا. ت: یا من کوچولو نیستم ۲۲ سالمه مثلا
جیمین: چی ههههه
شروع کرد به خندیدن
ا. ت: چیزه خنده داری گفتم ها
جبمین: نه ولی اصلا بهت نمیومد که ۲۲ سالت باشه
ا. ت: خب خودت چی تو چند سالته
جیمین: من ۲۸ سالمه
ا. ت: چی واقعا.. اصلا بهت نمیاد
جیمین: میدونم همه اینو بهم میگن
ا. ت: من دیگه باید برم سر کارم چون تا الانم دیرم شده باشه
جیمین: باشه بعدا میبینمت. خداحافظ
ا. ت: بای
۱۷.۸k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.