فیک عاشقی p5
ا/ت ویو: که اون.... اون ... همون دوست کوک بود . انگار خیلی مست نبود . اما کوک اصلا هیچی نمیفهمید . بهش گفتم .
ا/ت: چیکار میکنی ؟ ولم کن .
تهیونگ: به به چه لیدی زیبایی . چطوره یکم خوش بگذرونیم . ها؟
ا/ت: گمشو اونور .
ا/ت ویو: چندبار تقلا کردم که کمرم رو محکم تر گرفت نمی تونستم کاری بکنم . داشت صورتشو نزدیک صورتم میکرد .
واقعا عصبانی بودم و حالمم خوب نبود انگار داشتم سست میشدم(به خاطر ویسکی)
چندبار دیگه تقلا کردم ولم نکرد . با زانوم زدم وسط پاش . از درد خم شد که دوباره با زانوم زدم به صورتش که ۰ند قدم رفت عقب .
خیلی عصبانی بودم . خوشم نمیود مردا بهم دست بزنن . ایندفعه با پا زدم تو شکمش که پرت شد رو زمین و از درد به خودش پیچید . کوکم تو حالت مستی فقط حاج و واج داشت مارو نگاه میکرد .
یهو سرم گیج رفت و نتونستم خودمو کنترل کنم و افتادم .
اما توی بغل یک نفر فرود اومدم . چشمام داشت بسته میشد هیچی نمیفهمید چشمام رو برای بار آخر باز کردمه . که دیدم .... هیونجین ... و سیاهی .
کوک ویو: خیلی خورده بودم . نمی دونستم دارم چه غلطی میکنم .
دیدم تهیونگ یک دختر رو از کمرش گرفت . تار میدیدم نفهمیدم کی بود . که یهو تهیونگ رو زد که افتاد روی زمین و خون از دهنش خارج شد .
انقدر خورده بودم که حتی نمی تونستم مپل آدم راه برم . تلو تلو خوران رفتم سمت تهیونگ کنارش روی دو زانوم نشستم و سرشو رو پاهام گذاشتم .
سرم گیج رفت و سیاهی .
راوی:(همشون مردن که 😂😂)
هیونجین ویو: (نظاره گر تمام اتفاقات بود)
که دیدم یهو ا/ت قش کرد داشت می افتاد که دستم رو دور کمرش حلقه کرذم و گرفتمش. بعد دیدم بیهوش شد .
براید استایل بغلش کردم و برم جای جینا که دیدم اصلا تو یک دنیای دیگس . بیخیالش شدم . به رانندم زنگ زدم تا ماشینو هرچه سریعتر بیاره (هیونچین از اون پولداراس)
بیرون بار منتظر بودم . که یهو ماشینم جلوی پام ایستاد و رانندم ازش خارج شد .
ا/ت رو گذاشتم صندلی کنار راننده . خودمم رفتم جای راننده سوار شدم و به راننه گفتم تاکسی بگیره بیاد .
با سرعت بالایی میروندم به سمت ....... کجا باید میبردمش ؟ خونشون که احتمالا همه خواب بودن . پس رفتم سمت عمارت خودم .
بعد از ده دقیقه رسیدیم . از ماشین خارج شدم و در سمت ا/ت رو باز کردم و براید استایل بغلش کردم و بردم داخل اتاق خودم . چذاشتمش رو تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم .
دستم تکیه گاه سرم کردم و به ا/ت خیره شده بودم .
چقدر زیبا بود . البته از نظر من زیبا بود چهره ساده ای داشت اما همه چیش بهم میومدن .
محوش شده بودم . که سرش رو کج کرد و چند تار موش ریخت روی صورتش .
لبخندی بهش زدم و با انگشتم چند تار موش رو به پشت گوشش هدایت کردم .
و چشمم رفت سمت لباش . زیبا بود .
من واقعا عاشق این دختر شده بودم . این دختر با همه ی دخترای دیگه فرق داشت .
خاص بود من نمی تونستم از دستش بدم . من میخواستمش . باید یه کاری کنم اونم عاشقم بشه من دوستش داشتم .
همینطور بهش خیره شده بودم که خوابم برد .
ا/ت ویو: صبح با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم . دیدم که دست یک نفر دور کمرم حلقه شده و منو از پشت بغل کرده .
به دستش که دقت کردم فهمیدم هیونجینه . اما من چرا باید کنار اون میبودم؟ چرا هیچی یادم نیست .
داشتم فکر میکردم که هیونجین سرش رو آورد تو گردم و دم گوشم گفت .
هیونجین:.....
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه .
لطفا حمایت کنین ممنون😘❤️
یکم تو کامنتا حرف بزنین .
ا/ت: چیکار میکنی ؟ ولم کن .
تهیونگ: به به چه لیدی زیبایی . چطوره یکم خوش بگذرونیم . ها؟
ا/ت: گمشو اونور .
ا/ت ویو: چندبار تقلا کردم که کمرم رو محکم تر گرفت نمی تونستم کاری بکنم . داشت صورتشو نزدیک صورتم میکرد .
واقعا عصبانی بودم و حالمم خوب نبود انگار داشتم سست میشدم(به خاطر ویسکی)
چندبار دیگه تقلا کردم ولم نکرد . با زانوم زدم وسط پاش . از درد خم شد که دوباره با زانوم زدم به صورتش که ۰ند قدم رفت عقب .
خیلی عصبانی بودم . خوشم نمیود مردا بهم دست بزنن . ایندفعه با پا زدم تو شکمش که پرت شد رو زمین و از درد به خودش پیچید . کوکم تو حالت مستی فقط حاج و واج داشت مارو نگاه میکرد .
یهو سرم گیج رفت و نتونستم خودمو کنترل کنم و افتادم .
اما توی بغل یک نفر فرود اومدم . چشمام داشت بسته میشد هیچی نمیفهمید چشمام رو برای بار آخر باز کردمه . که دیدم .... هیونجین ... و سیاهی .
کوک ویو: خیلی خورده بودم . نمی دونستم دارم چه غلطی میکنم .
دیدم تهیونگ یک دختر رو از کمرش گرفت . تار میدیدم نفهمیدم کی بود . که یهو تهیونگ رو زد که افتاد روی زمین و خون از دهنش خارج شد .
انقدر خورده بودم که حتی نمی تونستم مپل آدم راه برم . تلو تلو خوران رفتم سمت تهیونگ کنارش روی دو زانوم نشستم و سرشو رو پاهام گذاشتم .
سرم گیج رفت و سیاهی .
راوی:(همشون مردن که 😂😂)
هیونجین ویو: (نظاره گر تمام اتفاقات بود)
که دیدم یهو ا/ت قش کرد داشت می افتاد که دستم رو دور کمرش حلقه کرذم و گرفتمش. بعد دیدم بیهوش شد .
براید استایل بغلش کردم و برم جای جینا که دیدم اصلا تو یک دنیای دیگس . بیخیالش شدم . به رانندم زنگ زدم تا ماشینو هرچه سریعتر بیاره (هیونچین از اون پولداراس)
بیرون بار منتظر بودم . که یهو ماشینم جلوی پام ایستاد و رانندم ازش خارج شد .
ا/ت رو گذاشتم صندلی کنار راننده . خودمم رفتم جای راننده سوار شدم و به راننه گفتم تاکسی بگیره بیاد .
با سرعت بالایی میروندم به سمت ....... کجا باید میبردمش ؟ خونشون که احتمالا همه خواب بودن . پس رفتم سمت عمارت خودم .
بعد از ده دقیقه رسیدیم . از ماشین خارج شدم و در سمت ا/ت رو باز کردم و براید استایل بغلش کردم و بردم داخل اتاق خودم . چذاشتمش رو تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم .
دستم تکیه گاه سرم کردم و به ا/ت خیره شده بودم .
چقدر زیبا بود . البته از نظر من زیبا بود چهره ساده ای داشت اما همه چیش بهم میومدن .
محوش شده بودم . که سرش رو کج کرد و چند تار موش ریخت روی صورتش .
لبخندی بهش زدم و با انگشتم چند تار موش رو به پشت گوشش هدایت کردم .
و چشمم رفت سمت لباش . زیبا بود .
من واقعا عاشق این دختر شده بودم . این دختر با همه ی دخترای دیگه فرق داشت .
خاص بود من نمی تونستم از دستش بدم . من میخواستمش . باید یه کاری کنم اونم عاشقم بشه من دوستش داشتم .
همینطور بهش خیره شده بودم که خوابم برد .
ا/ت ویو: صبح با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم . دیدم که دست یک نفر دور کمرم حلقه شده و منو از پشت بغل کرده .
به دستش که دقت کردم فهمیدم هیونجینه . اما من چرا باید کنار اون میبودم؟ چرا هیچی یادم نیست .
داشتم فکر میکردم که هیونجین سرش رو آورد تو گردم و دم گوشم گفت .
هیونجین:.....
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه .
لطفا حمایت کنین ممنون😘❤️
یکم تو کامنتا حرف بزنین .
۱۹.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.