رمان *شیطان و فرشته* پارت ۹
رمان *شیطان و فرشته* پارت ۹
به طرز عجیبی سرحال بودم، وقتی وارد راهروی مدرسه شدم چشمم به یورو خورد که با یه لحن ناراحت و خسته ای ولی با محبت به آکوما گفت
یورو:خب فعلا تا زنگ تفریح خدافظ آکوما،...
آکوما:خدافظ، مراقب خودت باش یورو، گریه نکنیاااا! میخوای باهات بیام؟
یورو: نه بابا خوبم!!(اصلا هم خوب نیستم دارم منفجر میشم)
یهو اومد سمت من و با یه قیافه ی خجالت زده ای روشو کرد اونور تا به من نگاه نکنه و رد شد و رفت تو کلاس.منم نشستم تو کلاس،زیر چشماش انقدر که گریه کرده بود سیاه شده بود،معلوم بود علتش همینه. درس خوندیم تا زنگ تفریح شد.آبمیوه مو خوردم و با تاکشی حرف زدم و اومدم تو راهرو و با یه صحنه ی وحشتناک مواجه شدم...!
یورو: اهههه ولم کنین خواهش میکنم! من کاری باهاتون ندارمممم! دیروزم همین جوری آزارم دادین ولم کنیننن!!ولم کن مرتیکه ی ****ِ ****ِ گاوِ بیشعوررر!!
یه مشت پسرو دختر دورش بودنو دوتا پسر دست و پاشو گرفته بودن و نگهش داشته بودن تا بقیه کبودش کنن!! رفتار اون دوتا پسر که گرفته بودنش اعصابمو خرد کرد.
پسر اولی: خفه شو دیگه تو هم هی داره ناله موله میکنی خوبه نکشتیمت چون مدیر میفهمه همین که دفترش دو طبقه ی بالا تره و اینجا دوربین نداره باید خوشحال باشی، درضمن... مهم نیست تو چه دردی بکشی،مهم اینه که به ما حال میده!!
پسر دومی: هه هه هه! دقیقا! برو به جهنم!!
زدن زیر خنده،انقدر اعصبانی شده بودم که مث این کارتونا شده بودم که طرف قرمز میشه صورت و بدنش.اون موقع شد که من وارد شدم و یورو رو با تموم زورم کشوندم از زیر دست اون دوتا بیرون و هلش دادم پشت خودم که آسیب نبینه.اون موقع شد که اون روی سگم بالا اومد و همشونو محکم با لگد و کتک و مشت زدم جوری که جیغشون در اومد.
همشون: واییییی، آااااااااااااااااااا، خواهش میکنم بامن کاری نداشته... آوووووووخخخ، وای روانی گمشو اونو....آاااااااااااااااااااااااااااااااااااااخخخخ!!!!
همشون رو زمین غش کرده بودن و کبود شده بودن.
کارین: آخیششششش،تموم شدن، چقدر تعدادتون کمه،میخواستم بیشتر انتقام بگیرم!
یکی از پسر ها با یه صدای گرفته ای: آی.... روانی یه عالمه..آخخخ... درد کشیدیم چطور تونستی این کارو باهامون بکنی....آیییی.. پررو!
کارین: *مهم نیست شما ها چه دردی میکشین، مهم اینه که به من حال میده! *
یهو آکوما اومد و جملمو شنید.
آکوما: هو هووووو! چه خوب اداشونو در اوردییییی آفرین بهتتتتت!
همشون یهو ساکت شدن، یهو پسر اولیه خیلی داشت ادا درمیاورد معلوم بود دروغ میگه:
پسر اولی: ببخشید من... از کارم پشیمونم،اوم... خیلی... من واقعا متاسفم که اینکارو...
یهو تاکشی اومد حرفشو قطع کرد،
تاکشی: خفه شو بیشعور دروغگو!!....
به طرز عجیبی سرحال بودم، وقتی وارد راهروی مدرسه شدم چشمم به یورو خورد که با یه لحن ناراحت و خسته ای ولی با محبت به آکوما گفت
یورو:خب فعلا تا زنگ تفریح خدافظ آکوما،...
آکوما:خدافظ، مراقب خودت باش یورو، گریه نکنیاااا! میخوای باهات بیام؟
یورو: نه بابا خوبم!!(اصلا هم خوب نیستم دارم منفجر میشم)
یهو اومد سمت من و با یه قیافه ی خجالت زده ای روشو کرد اونور تا به من نگاه نکنه و رد شد و رفت تو کلاس.منم نشستم تو کلاس،زیر چشماش انقدر که گریه کرده بود سیاه شده بود،معلوم بود علتش همینه. درس خوندیم تا زنگ تفریح شد.آبمیوه مو خوردم و با تاکشی حرف زدم و اومدم تو راهرو و با یه صحنه ی وحشتناک مواجه شدم...!
یورو: اهههه ولم کنین خواهش میکنم! من کاری باهاتون ندارمممم! دیروزم همین جوری آزارم دادین ولم کنیننن!!ولم کن مرتیکه ی ****ِ ****ِ گاوِ بیشعوررر!!
یه مشت پسرو دختر دورش بودنو دوتا پسر دست و پاشو گرفته بودن و نگهش داشته بودن تا بقیه کبودش کنن!! رفتار اون دوتا پسر که گرفته بودنش اعصابمو خرد کرد.
پسر اولی: خفه شو دیگه تو هم هی داره ناله موله میکنی خوبه نکشتیمت چون مدیر میفهمه همین که دفترش دو طبقه ی بالا تره و اینجا دوربین نداره باید خوشحال باشی، درضمن... مهم نیست تو چه دردی بکشی،مهم اینه که به ما حال میده!!
پسر دومی: هه هه هه! دقیقا! برو به جهنم!!
زدن زیر خنده،انقدر اعصبانی شده بودم که مث این کارتونا شده بودم که طرف قرمز میشه صورت و بدنش.اون موقع شد که من وارد شدم و یورو رو با تموم زورم کشوندم از زیر دست اون دوتا بیرون و هلش دادم پشت خودم که آسیب نبینه.اون موقع شد که اون روی سگم بالا اومد و همشونو محکم با لگد و کتک و مشت زدم جوری که جیغشون در اومد.
همشون: واییییی، آااااااااااااااااااا، خواهش میکنم بامن کاری نداشته... آوووووووخخخ، وای روانی گمشو اونو....آاااااااااااااااااااااااااااااااااااااخخخخ!!!!
همشون رو زمین غش کرده بودن و کبود شده بودن.
کارین: آخیششششش،تموم شدن، چقدر تعدادتون کمه،میخواستم بیشتر انتقام بگیرم!
یکی از پسر ها با یه صدای گرفته ای: آی.... روانی یه عالمه..آخخخ... درد کشیدیم چطور تونستی این کارو باهامون بکنی....آیییی.. پررو!
کارین: *مهم نیست شما ها چه دردی میکشین، مهم اینه که به من حال میده! *
یهو آکوما اومد و جملمو شنید.
آکوما: هو هووووو! چه خوب اداشونو در اوردییییی آفرین بهتتتتت!
همشون یهو ساکت شدن، یهو پسر اولیه خیلی داشت ادا درمیاورد معلوم بود دروغ میگه:
پسر اولی: ببخشید من... از کارم پشیمونم،اوم... خیلی... من واقعا متاسفم که اینکارو...
یهو تاکشی اومد حرفشو قطع کرد،
تاکشی: خفه شو بیشعور دروغگو!!....
۲.۲k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.