ازدواج اجباری پارت:²⁴
ازدواج اجباری پارت:²⁴
(ساعت ۷ صبح)
÷اتتت کوککک بیدارشید اخخخ
+باشه دو دیقه دیگه بزار بخوابم(خابالو
÷بیدارشیددددد
-چیشده این وقت صبحح
÷بلند شیددد کلی کار داریممم
-باشه...
* ات و کوک بلند میشن و میرن دستشویی کارای لازم و میکنن و میان بیرون
- درد داری
÷ نه اصلا
- اره معلومه
÷ درد ندارم کل کل نکنن
- باشه باشه
÷ خب بشینید صبحانه بخورید تا کارامون و بکنیم
+ لیا جونممممم
÷ جونم چیشده اتی
+ خوبیییی
÷ اره خوبم
+ پس میشینم تو بغلتتت
÷ باشه بشین(خنده
* ات میشینه تو بغل لیا و صبحانه میخورن و کل وقت کوک داشته به ات و لیا نگاه میکرده
+ اخخخ من دارم میترکمم
÷ ایی منمم
- زیاد خوردید دیگهه
+ خببب من جمع میکنممم
- بشینید من جمع میکنم
÷ + باشه پسس جمع کنن
* کوک میز و جمع میکنه و میره پیش لیا و ات باهم دیگه میشینن و نقشه میکشن
- خب پس یعنی وقتی منو بردن تو پسرش و میگیری و تهدیدش میکنی بعد منو پس میگیری اونو میکشی
÷ دقیقاا
+ خب چقدر تا شب وقت داریم
÷ خب الان ساعت ۱۰ یعنی ما تا شب ۱۲ ساعت وقت داریم
+ خب تو این ۱۲ ساعت چیکار کنیممم
÷ معلومه تو و کوک وقت بگذرونید تا منم ریزه کاریا و انجام بدم
- باشه پس بقیه کارا با تو کمیسر لیا
÷ باز گفتی کمیسررر
- خبب ۵ سال پیش واسع اینکه بهت نگفتم کمیسر کتکم زدیی
÷ اون ۵ سال پیش بودد الان دیگه نگوو
- باشه (خنده
÷ خب من میرم کارا و انجام بدم
- باشه برو
+ مواظب خودت باشی هااااا
÷ باشه خدافظ
+ خدافظظظ
- خدافظ
- خبب الان لیا رفت و تنهاییم(به ات نزدیک میشه
+ولی من نمیزارم کاری بکنیی
- چرااااا
+ چون نمیشه
- هوفف باشهه(کلافه
* ات یهو حالت تهوع میگیره و میره سمت دستشویی و بالا میاره که کوک نگران میشه و به ات اسرار میکنع که بریم دکتر ات قبول نمیکنه اما کوک به زور میبرتش دکتر که..
(ساعت ۷ صبح)
÷اتتت کوککک بیدارشید اخخخ
+باشه دو دیقه دیگه بزار بخوابم(خابالو
÷بیدارشیددددد
-چیشده این وقت صبحح
÷بلند شیددد کلی کار داریممم
-باشه...
* ات و کوک بلند میشن و میرن دستشویی کارای لازم و میکنن و میان بیرون
- درد داری
÷ نه اصلا
- اره معلومه
÷ درد ندارم کل کل نکنن
- باشه باشه
÷ خب بشینید صبحانه بخورید تا کارامون و بکنیم
+ لیا جونممممم
÷ جونم چیشده اتی
+ خوبیییی
÷ اره خوبم
+ پس میشینم تو بغلتتت
÷ باشه بشین(خنده
* ات میشینه تو بغل لیا و صبحانه میخورن و کل وقت کوک داشته به ات و لیا نگاه میکرده
+ اخخخ من دارم میترکمم
÷ ایی منمم
- زیاد خوردید دیگهه
+ خببب من جمع میکنممم
- بشینید من جمع میکنم
÷ + باشه پسس جمع کنن
* کوک میز و جمع میکنه و میره پیش لیا و ات باهم دیگه میشینن و نقشه میکشن
- خب پس یعنی وقتی منو بردن تو پسرش و میگیری و تهدیدش میکنی بعد منو پس میگیری اونو میکشی
÷ دقیقاا
+ خب چقدر تا شب وقت داریم
÷ خب الان ساعت ۱۰ یعنی ما تا شب ۱۲ ساعت وقت داریم
+ خب تو این ۱۲ ساعت چیکار کنیممم
÷ معلومه تو و کوک وقت بگذرونید تا منم ریزه کاریا و انجام بدم
- باشه پس بقیه کارا با تو کمیسر لیا
÷ باز گفتی کمیسررر
- خبب ۵ سال پیش واسع اینکه بهت نگفتم کمیسر کتکم زدیی
÷ اون ۵ سال پیش بودد الان دیگه نگوو
- باشه (خنده
÷ خب من میرم کارا و انجام بدم
- باشه برو
+ مواظب خودت باشی هااااا
÷ باشه خدافظ
+ خدافظظظ
- خدافظ
- خبب الان لیا رفت و تنهاییم(به ات نزدیک میشه
+ولی من نمیزارم کاری بکنیی
- چرااااا
+ چون نمیشه
- هوفف باشهه(کلافه
* ات یهو حالت تهوع میگیره و میره سمت دستشویی و بالا میاره که کوک نگران میشه و به ات اسرار میکنع که بریم دکتر ات قبول نمیکنه اما کوک به زور میبرتش دکتر که..
۱۰.۲k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.