پارت 66
سناریو: جادوی شکوه(ریوشی)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرح:روز بعد ساعت 9:00
یومه:آماده شدن*هوفف....
رفتن*
رسیدن دم دفتر رئیس(ریوشی) *
در زدن*
ریوشی:بیا تو....
یومه:بازکردن در رفتن تو*
هوی... ریوشی.... چرا خیانت؟
یکی:رئیس رو با اسم کوچیک صدا نزن لعنتی...
ریوشی:هوی آروم.... با مهمون اینجور برخورد میکنن؟ بزارید راحت باشه....
یومه:تچ.... زود باش دلیل کارتو بگو....
ریوشی:پا شدن *
دیروز بهت گفتم... ب خودم مربوطه...
حالا.... برو...
یومه:داد*من نمیرم... مگه اینکه بگی اوضاع از چه قراره....
ریوشی:برای بار سوم... به خودم مربوطه ^^
یومه:لعنت....
ریوشی:میدونم.... قضاوت شدن سخته... مگه نه؟
یومه:.....
ریوشی:دوستایی ک... براحتی میان و قضاوتت میکنن....
یکی:رئیس بزارید کارشو تموم کنم...
ریوشی:یه لحظه خفه شو....
یکی:ببخشید قربان..
ریوشی:دفعه دیگه دهنت باز بشه.... بدن برات نمیزارم.....
یکی:سکوت*
ریوشی:نشستن*حالا هم.... برو مافیا.... شاید چیزی بفهمی....
یومه:حرف زدن با تو بدرد نمیخوره...
رفتن*
شرح:مافیا... ساعت 10:00
یومه:اصلا سر درنمیارم چرا باید رئیس اون جاسوسای مافیا باشه....
شاید... زود قضاوت کردم... شایدم نه...
تچ.... نمیتونم بفهمم داره چیکار میکنه...
دازای:بهش فک نکن... اون فقط خیانت کاره...
یومه:حتما دلیلی داره...
دازای:فکر کردن بهش فقط باعث میشه بیشتر گیج بشی....
یومه:اوم باهات موافقم...
شرح:روز بعد.. ساعت 9:00
یومه:رفتن دفتر رئیس(ریوشی) *
یکی:هوی تو چرا ول کن نیستی؟
یومه:ریوشـ... رئیس کجاست...
یکی:ب تو چـ...
ریوشی:اومدن*مگه نگفتم با مهمون من درست صحبت کن ^^
یکی:ببخشید قربان.. غلط کردم دفعه دیگه تکرار نمیشه.. قربان منو ببخشین
ریوشی:نه^^
کشتن طرف*
یومه:.....
ریوشی:خب یومه....بازم میخوای دلیل خیانتمو بپرسی...
یومه:من... متاسفم...
ریوشی:چرا عذر خواهی؟
یومه:بیجا قضاوت کردم...
ریوشی:عااا... حق داری^^... عیب نداره.... من از اولش بخشیدم....
یومه:^^....
ریوشی:خب حالا.....بهت میگم چی شده...
ادامه دارد....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرح:روز بعد ساعت 9:00
یومه:آماده شدن*هوفف....
رفتن*
رسیدن دم دفتر رئیس(ریوشی) *
در زدن*
ریوشی:بیا تو....
یومه:بازکردن در رفتن تو*
هوی... ریوشی.... چرا خیانت؟
یکی:رئیس رو با اسم کوچیک صدا نزن لعنتی...
ریوشی:هوی آروم.... با مهمون اینجور برخورد میکنن؟ بزارید راحت باشه....
یومه:تچ.... زود باش دلیل کارتو بگو....
ریوشی:پا شدن *
دیروز بهت گفتم... ب خودم مربوطه...
حالا.... برو...
یومه:داد*من نمیرم... مگه اینکه بگی اوضاع از چه قراره....
ریوشی:برای بار سوم... به خودم مربوطه ^^
یومه:لعنت....
ریوشی:میدونم.... قضاوت شدن سخته... مگه نه؟
یومه:.....
ریوشی:دوستایی ک... براحتی میان و قضاوتت میکنن....
یکی:رئیس بزارید کارشو تموم کنم...
ریوشی:یه لحظه خفه شو....
یکی:ببخشید قربان..
ریوشی:دفعه دیگه دهنت باز بشه.... بدن برات نمیزارم.....
یکی:سکوت*
ریوشی:نشستن*حالا هم.... برو مافیا.... شاید چیزی بفهمی....
یومه:حرف زدن با تو بدرد نمیخوره...
رفتن*
شرح:مافیا... ساعت 10:00
یومه:اصلا سر درنمیارم چرا باید رئیس اون جاسوسای مافیا باشه....
شاید... زود قضاوت کردم... شایدم نه...
تچ.... نمیتونم بفهمم داره چیکار میکنه...
دازای:بهش فک نکن... اون فقط خیانت کاره...
یومه:حتما دلیلی داره...
دازای:فکر کردن بهش فقط باعث میشه بیشتر گیج بشی....
یومه:اوم باهات موافقم...
شرح:روز بعد.. ساعت 9:00
یومه:رفتن دفتر رئیس(ریوشی) *
یکی:هوی تو چرا ول کن نیستی؟
یومه:ریوشـ... رئیس کجاست...
یکی:ب تو چـ...
ریوشی:اومدن*مگه نگفتم با مهمون من درست صحبت کن ^^
یکی:ببخشید قربان.. غلط کردم دفعه دیگه تکرار نمیشه.. قربان منو ببخشین
ریوشی:نه^^
کشتن طرف*
یومه:.....
ریوشی:خب یومه....بازم میخوای دلیل خیانتمو بپرسی...
یومه:من... متاسفم...
ریوشی:چرا عذر خواهی؟
یومه:بیجا قضاوت کردم...
ریوشی:عااا... حق داری^^... عیب نداره.... من از اولش بخشیدم....
یومه:^^....
ریوشی:خب حالا.....بهت میگم چی شده...
ادامه دارد....
۱.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.