فیک//عشق خونین//bleeding heart //
پارت¹⁴
ویو نیولا
از خواب پاشدم اما کنارم مامانم نبود با خودم گفتم شاید رفته توی حال .رفتم توی حال بازم نبود همه جارو گشتم بازم نبود یعنی چی؟! منو گذاشته رفته؟! حتی ازم خداحافظی هم نکرد؟! شاید رفته سرکار نه مامان منو ول نمیکنه (شروع کرد به گریه کردن )
ماماننن کجاییییی مامااااانن مامانییییییی
ویو رادین
از خواب پریدم دیدم نیولا داره گریه میکنه رفتم پیشش. چشاش قرمز و دندونش بیرون بود
٪چی شده نیولا ؟! دم صبحی چرا گریه میکنی؟!(خوابالود)
مامانمم کووو
٪مامانت....ها....چی !؟ (پسرم تازه ویندوزش افتاد🫡)
مامانم نیستتتتتت مامانننن مامانم رو چیکار کردینننن
بغلش کردم که پسم زد و مادرجونش هم پاشد و وقتی بهش قضیه رو گفتم باهم دنبال آنیلا گشتیم هرچی زنگ زدیم گوشیش خاموش بود. همه پریشون بودیم که بعد از ظهر آرتین اومد خونه مامانش
همه وضعشون خراب بود مخصوصا نیولا که به دیوار چسبیده و توی فکر بود و اشکاش هر چند دقیقه یک بار سرازیر میشدن...
ویو آنیلا
مارو توی یه اتاق کوچیک و تاریک انداختن که فقط با نور خورشید روشن بود . وضعیت جولیا اصلا خوب نبود .بدن خدنی و زنش های سطحی و عمیق و همینطور موهای خونی و خیس که انگار روش آب ریخته بودن .بغلش کردم با گریه گفتم
^لطفا بهم بگو خوبی جولیااا جولیااا منو ببین چشماتو وا کننن خواهش میکنم تنهام نزاررر
جولیا: "چرا اومدی ؟؟"
جولیا: "تو باید پیش نیولا میموندی. اون اگه تنها بشه تقصیر منه"
^نه ما از اینجا میریم بیرون طاقت بیار
بغل تخت چوبی پوسیده شده یه جعبهی کمک های اولیه بود که خیلی کثیف بود ولی الان این مهم نبود فقط برای من زنده موندن جولیا مهم بود توش پر از لکه های خون بود ولی بازم برای من مهم نبود چیزی که نیاز داشتم بود . به باند و الکل
برداشتمش و زخماشو درمان کردم و باند پیچیدم .
^جولیا اینا همش تقصیر منه من نباید.......
جولیا: "تو هیچ تقصیری نداری آنیلا اون ی
یه عوضیه تو خودتو مقصر ندون"
^اما....
جولیا:" هیششش من خوبم"
^ مارو چیکار میکنن؟
جولیا: "چمیدونم میکشن لابد "
^ چرا اینقدر راحت میگی باید به پلیس زنگ بزنیم
جولیا:"میفهمن چه فایده ؟! اونا از ما استفاده میکنن....."
اصلا منظور حرفاشو نمیفهمیدم مگه اینجا چیکار میکنن که اینقدر راحت و ساده صحبت میکنه؟؟ یعنی چه بلایی سرش اواردن؟! با منم اون کارو میکنن؟! نیولا چی؟؟ الان گریه کرده؟! حالش خوبه؟!
^بچم ......من نباید تنها میومدم .....(بغض )
جولیا: ['بغلش کردم']
جولیا:"تا گوشیتو نگرفتن یه پیغام گیر بزار"
گوشیمو برداشتم و پیغام گذاشتم .
.....
ویو نیولا
از خواب پاشدم اما کنارم مامانم نبود با خودم گفتم شاید رفته توی حال .رفتم توی حال بازم نبود همه جارو گشتم بازم نبود یعنی چی؟! منو گذاشته رفته؟! حتی ازم خداحافظی هم نکرد؟! شاید رفته سرکار نه مامان منو ول نمیکنه (شروع کرد به گریه کردن )
ماماننن کجاییییی مامااااانن مامانییییییی
ویو رادین
از خواب پریدم دیدم نیولا داره گریه میکنه رفتم پیشش. چشاش قرمز و دندونش بیرون بود
٪چی شده نیولا ؟! دم صبحی چرا گریه میکنی؟!(خوابالود)
مامانمم کووو
٪مامانت....ها....چی !؟ (پسرم تازه ویندوزش افتاد🫡)
مامانم نیستتتتتت مامانننن مامانم رو چیکار کردینننن
بغلش کردم که پسم زد و مادرجونش هم پاشد و وقتی بهش قضیه رو گفتم باهم دنبال آنیلا گشتیم هرچی زنگ زدیم گوشیش خاموش بود. همه پریشون بودیم که بعد از ظهر آرتین اومد خونه مامانش
همه وضعشون خراب بود مخصوصا نیولا که به دیوار چسبیده و توی فکر بود و اشکاش هر چند دقیقه یک بار سرازیر میشدن...
ویو آنیلا
مارو توی یه اتاق کوچیک و تاریک انداختن که فقط با نور خورشید روشن بود . وضعیت جولیا اصلا خوب نبود .بدن خدنی و زنش های سطحی و عمیق و همینطور موهای خونی و خیس که انگار روش آب ریخته بودن .بغلش کردم با گریه گفتم
^لطفا بهم بگو خوبی جولیااا جولیااا منو ببین چشماتو وا کننن خواهش میکنم تنهام نزاررر
جولیا: "چرا اومدی ؟؟"
جولیا: "تو باید پیش نیولا میموندی. اون اگه تنها بشه تقصیر منه"
^نه ما از اینجا میریم بیرون طاقت بیار
بغل تخت چوبی پوسیده شده یه جعبهی کمک های اولیه بود که خیلی کثیف بود ولی الان این مهم نبود فقط برای من زنده موندن جولیا مهم بود توش پر از لکه های خون بود ولی بازم برای من مهم نبود چیزی که نیاز داشتم بود . به باند و الکل
برداشتمش و زخماشو درمان کردم و باند پیچیدم .
^جولیا اینا همش تقصیر منه من نباید.......
جولیا: "تو هیچ تقصیری نداری آنیلا اون ی
یه عوضیه تو خودتو مقصر ندون"
^اما....
جولیا:" هیششش من خوبم"
^ مارو چیکار میکنن؟
جولیا: "چمیدونم میکشن لابد "
^ چرا اینقدر راحت میگی باید به پلیس زنگ بزنیم
جولیا:"میفهمن چه فایده ؟! اونا از ما استفاده میکنن....."
اصلا منظور حرفاشو نمیفهمیدم مگه اینجا چیکار میکنن که اینقدر راحت و ساده صحبت میکنه؟؟ یعنی چه بلایی سرش اواردن؟! با منم اون کارو میکنن؟! نیولا چی؟؟ الان گریه کرده؟! حالش خوبه؟!
^بچم ......من نباید تنها میومدم .....(بغض )
جولیا: ['بغلش کردم']
جولیا:"تا گوشیتو نگرفتن یه پیغام گیر بزار"
گوشیمو برداشتم و پیغام گذاشتم .
.....
۱.۹k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.