زندگی با تو. پارت۲
زندگی با تو. پارت۲
دیانا،نزد نمیدونم چرا ولی خداروشکر
ارسلان، من هر چقدرم اعصبانی و بی رحم باشم. دوست ندارم ازم بترسی
دیانا،ی قطره ی کوچیک اشک از چشام اومد پایین. گفتم دیشب بابام ساکی چیزی نداد بهت.
ارسلان، نه، برو صبحونه و بچین بعد صبحونه میریم خرید
دیانا، جدی
ارسلان،اهووم
دیانا، اممم مرسی
ارسلان، خودم و مرتب کردم بعد صبحونه خوردیم و اماده شدم رفتم تو ماشین.
دیانا، صبحونه رو چیدم و خوردیم بعد رفتم تو ماشین و راه افتادیم.
ارسلان، توی ماشین صحبتی نشد رفتیم توی پاساژ سه تا ست لباس تو خونه ای گرفت و ۴ دست لباس بیرونی ست و کفش و لوازم ارایشی و دو دست لباس خواب.
دیانا، از پاساژ اومدیم بیرون رفتیم رستوران بعد غذا رفتیم خونه کلا صحبت نکردیم.
خونه،
دیانا، لباسارو جابه جا کردم و دو قهوه ریختم دیدم با گوشی مشغوله کنارش نشستم و قهوه رو خوردم. بعد قهوه رو بهش کردم و گفتم
مرسی بابت همه چی امروز بهترین روز زندگیم بود.
ارسلان،😊خواهش میکنم قهوه تو خوردی لباس بپوش بریم شهر بازی.
دیانا، باش.میگم میشه گوشیمو بدی
ارسلان، چی کار داری
پایان. پارت ۳ در حال تایپ
دیانا،نزد نمیدونم چرا ولی خداروشکر
ارسلان، من هر چقدرم اعصبانی و بی رحم باشم. دوست ندارم ازم بترسی
دیانا،ی قطره ی کوچیک اشک از چشام اومد پایین. گفتم دیشب بابام ساکی چیزی نداد بهت.
ارسلان، نه، برو صبحونه و بچین بعد صبحونه میریم خرید
دیانا، جدی
ارسلان،اهووم
دیانا، اممم مرسی
ارسلان، خودم و مرتب کردم بعد صبحونه خوردیم و اماده شدم رفتم تو ماشین.
دیانا، صبحونه رو چیدم و خوردیم بعد رفتم تو ماشین و راه افتادیم.
ارسلان، توی ماشین صحبتی نشد رفتیم توی پاساژ سه تا ست لباس تو خونه ای گرفت و ۴ دست لباس بیرونی ست و کفش و لوازم ارایشی و دو دست لباس خواب.
دیانا، از پاساژ اومدیم بیرون رفتیم رستوران بعد غذا رفتیم خونه کلا صحبت نکردیم.
خونه،
دیانا، لباسارو جابه جا کردم و دو قهوه ریختم دیدم با گوشی مشغوله کنارش نشستم و قهوه رو خوردم. بعد قهوه رو بهش کردم و گفتم
مرسی بابت همه چی امروز بهترین روز زندگیم بود.
ارسلان،😊خواهش میکنم قهوه تو خوردی لباس بپوش بریم شهر بازی.
دیانا، باش.میگم میشه گوشیمو بدی
ارسلان، چی کار داری
پایان. پارت ۳ در حال تایپ
۳.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.