برادر غیرتی من
پارت آخر
جنی : ساکت باش
موهامو بست
هوجو : من تو عمرم موهامو نیستم اونوقت یه علف بچه موهامو میبند
جنی : خرگوش کوچولو
هوجو :😐
جنی : بیا بریم پیش یون
هوجو : اوکی
با جنی رفتم پیش یون
جنی : خون
هوجو : هیس یون یون
یون : هاااا
بیا اینو بخور باز حالت بد شده
یون : باشه خرگوش
هوجو : چرا خرگوش
یون : موهات ( خنده )
هوجو : بیا بریم پایین
یون : سرده من نمیام
جنی : ولی اینجا که گرمه
یون : جنی ببین
گوشاش در اومد
جنی : چه نازه
هوجو : دستت
یون : اشکال ندارع خوبه
هوجو : احمق داره خون میاد
یون : بیا ببند
هوجو : باشه
دستشو بست
جنی : الان تورو هم خرگوش میکنم
یون : آخ
جنی : ساکت
هوجو : تموم شد
رفت بیرون
یون : زندایی جنی منو کشت
جنی : بیا هنوز تموم نشده
جنی : چرا این آقاهه انقدر درازه ( آروم )
یون : نمیدونم( آروم)
هوجو : من درازم
زدم پس کله ی جنب و یون
یون و جنی : آخ عمووووو
هوسوک : هوجو
هوجو: چیه
هوسوک : نزن این دوتا بچه رو خیر سرت ازت کوچیک ترن
یون و جنی : ( زبون دراوردن)
هوجو : یون بیا
یون : جنی برو
بردمش تو اتاق و بوسیدمش
۳ سال بعد
ویکی یون
آیو : یونا این پدصگ رو بگیر
یونا : بیا خوشگل خاله
اون وو : عزیزم تو خودت حامله ای
لیا : بدش من
یون : تو برو بچه ی خودتو جمع کن
هوجو : یوووووووووووووون باز عطر منو کجا بردی
یون : همون جاست
جیمین : جیا دخترم بابا اومد
سوجون : سوهو بابا اومد
لیا : پدراشون اومدن
هوجو : یوووووووووووووون
یون : من پنج دقیقه برم
رفتم پیش هوجو
یون : هان چته
هوجو : پدصگ مدارک کو
یون: انگار من کاراگاهم
سوهو : عمو عمو مامانم داره دعوام میکنه
جیا : عمو بیا به مامانم یه چیزی بگو
یون : خودت پیدا کن من برم کار این وروجکا رو حل کنم
سوهو : عمو تو این هوجو رو دوس داری
یون : آره
با بچه ها بیرون رفتم
یون : لیااااااااااااا آیوووووووووووو
آیو : چته
یون : فرشته ی مرگتون ظاهر شد
آیو : جیمینننننننن
لیا : سوجوننننننننننن
جیا : آفرین عمو
یون : حالا برید پیش یونا
اون وو : شما دوتا قرار نیست بیاین
یون : فرشته ی مرگ توهم میشم
هوجو : تو بیا مدارک منو پیدا کن
دستشو دور کمرم حلقه کرد
یون : بای بای
رفتن تو اتاق
یون : چته بابا ول کنم نیستی
هوجو : درسته
یون : خب اینم مدارک
بوسیدم
هوجو : ممنون کوچولو
یون : بیا بریم بیرون
هوجو : باشه
اون وو : بلخره این دوتا اومدن بیرون
یون : تیکه ننداز
جنی : هیونگ این با من
یون : حله فقط صورتش نه
یونا : یونننننننننن
یون : هان
یونا : جناب لی یون خودم با دستام میکشمت
اون وو : عزیزم خودم میکشمش
یون : هه تو تفنگ سمت من نشونه میگیری
که یون از حال رفت
بله این ها همش رویا بود
و مغز یون برای این که مانع خودکشی بشه
این رویا هارو ساخت و این ها همش رویا بوده
و کسی به نام هوجو توی زندگی یون وجود نداشته
:)💜🖤
جنی : ساکت باش
موهامو بست
هوجو : من تو عمرم موهامو نیستم اونوقت یه علف بچه موهامو میبند
جنی : خرگوش کوچولو
هوجو :😐
جنی : بیا بریم پیش یون
هوجو : اوکی
با جنی رفتم پیش یون
جنی : خون
هوجو : هیس یون یون
یون : هاااا
بیا اینو بخور باز حالت بد شده
یون : باشه خرگوش
هوجو : چرا خرگوش
یون : موهات ( خنده )
هوجو : بیا بریم پایین
یون : سرده من نمیام
جنی : ولی اینجا که گرمه
یون : جنی ببین
گوشاش در اومد
جنی : چه نازه
هوجو : دستت
یون : اشکال ندارع خوبه
هوجو : احمق داره خون میاد
یون : بیا ببند
هوجو : باشه
دستشو بست
جنی : الان تورو هم خرگوش میکنم
یون : آخ
جنی : ساکت
هوجو : تموم شد
رفت بیرون
یون : زندایی جنی منو کشت
جنی : بیا هنوز تموم نشده
جنی : چرا این آقاهه انقدر درازه ( آروم )
یون : نمیدونم( آروم)
هوجو : من درازم
زدم پس کله ی جنب و یون
یون و جنی : آخ عمووووو
هوسوک : هوجو
هوجو: چیه
هوسوک : نزن این دوتا بچه رو خیر سرت ازت کوچیک ترن
یون و جنی : ( زبون دراوردن)
هوجو : یون بیا
یون : جنی برو
بردمش تو اتاق و بوسیدمش
۳ سال بعد
ویکی یون
آیو : یونا این پدصگ رو بگیر
یونا : بیا خوشگل خاله
اون وو : عزیزم تو خودت حامله ای
لیا : بدش من
یون : تو برو بچه ی خودتو جمع کن
هوجو : یوووووووووووووون باز عطر منو کجا بردی
یون : همون جاست
جیمین : جیا دخترم بابا اومد
سوجون : سوهو بابا اومد
لیا : پدراشون اومدن
هوجو : یوووووووووووووون
یون : من پنج دقیقه برم
رفتم پیش هوجو
یون : هان چته
هوجو : پدصگ مدارک کو
یون: انگار من کاراگاهم
سوهو : عمو عمو مامانم داره دعوام میکنه
جیا : عمو بیا به مامانم یه چیزی بگو
یون : خودت پیدا کن من برم کار این وروجکا رو حل کنم
سوهو : عمو تو این هوجو رو دوس داری
یون : آره
با بچه ها بیرون رفتم
یون : لیااااااااااااا آیوووووووووووو
آیو : چته
یون : فرشته ی مرگتون ظاهر شد
آیو : جیمینننننننن
لیا : سوجوننننننننننن
جیا : آفرین عمو
یون : حالا برید پیش یونا
اون وو : شما دوتا قرار نیست بیاین
یون : فرشته ی مرگ توهم میشم
هوجو : تو بیا مدارک منو پیدا کن
دستشو دور کمرم حلقه کرد
یون : بای بای
رفتن تو اتاق
یون : چته بابا ول کنم نیستی
هوجو : درسته
یون : خب اینم مدارک
بوسیدم
هوجو : ممنون کوچولو
یون : بیا بریم بیرون
هوجو : باشه
اون وو : بلخره این دوتا اومدن بیرون
یون : تیکه ننداز
جنی : هیونگ این با من
یون : حله فقط صورتش نه
یونا : یونننننننننن
یون : هان
یونا : جناب لی یون خودم با دستام میکشمت
اون وو : عزیزم خودم میکشمش
یون : هه تو تفنگ سمت من نشونه میگیری
که یون از حال رفت
بله این ها همش رویا بود
و مغز یون برای این که مانع خودکشی بشه
این رویا هارو ساخت و این ها همش رویا بوده
و کسی به نام هوجو توی زندگی یون وجود نداشته
:)💜🖤
۶.۰k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.