I hate you
part ④
سونا: یونگبوک از پدرم دو شو " عربده"
از روش برند شدم و عقب رفتم
جاعه اومد یغمو گرفت و با یه تیکه از اون گلدون رو بدنم نقاشیشو کشید
هیونا: عمو تروخدا ولش کن اون غلط کرد عمو" گریه"
ازم جدا شد به تیکه های گلدون نگا کردم دستمو گزاشتم رو شکمم و خم شدم تو اون تیکه هارو جمع کردم و ریختمشون دور شاید گلدونی بود که با بابا و مامانم روش نقاشی کشیده بودم وری من هنوزم گلدونی که مامانم برام نقاشی کشیده بود روشو داشتم رفتم اوردمش و گیاهه رو کاشتم
هاری: تو داری خونریزی میکنی چرا بت فکر گلدوناتی
یونگبوک: اگه این گلدون نباشه بیماریه قلبم دوباره شروع میشه من دلم نمیخواد مامانم بعد از مرگش ازم ناراضی باشه من بهش قول دادم که هیچ وقت اون گلدونو خراب نکنم و اگر اتفاقی شکست گلشو نگه دارم
هیون: چرتو پرت کصـ*شعر ما نمیخوایم بریم
هیونا: نه قراره شب اینجا بمونیم فردا هم که اکادمی نداری
هاری: هیون
هیون: واوا چه سقف زیبایی
هاری: بیا بدن اینو پانسمان کن
هیون: چرا اخه من
مارک: بیا اینم وسایلت بابای
رفتن بیرون و من باز با اون تنها موندم
هیون: امیدوارم یادت اومده باشه من کیم
یونگبوک: نه من یادم نیومده کی ای
هیون: پوففف منو سوجون هنوزم باید ادمت کنیم
یونگبوک: مـ.... من...
هیون: ولش کن لباستو در بیار
اروم لباسمو دراوردم اوذ بتادیت روش زد بعد دور بدنم باید پیچید
هیون: بهشون گفتی من این بلا رو سرت اوردم
یونگبوک: نه " اروم"
هیون: چرا
یونگبوک: نمیدونم " اروم"
خم شدو روی ترقوم یه کیس مارک خیلی درد ناک گذاشت جوری که از همون اول کبود شد
یونگبوک: چته
هیون: هیچی دلم خواست رو اسمم رو کبود کنم مشکلی هست
رفتم یه لباس دیگه براشتم و سریع پوشیدمش و رفتم دوباره تو تراس
که یکی اومد از پشت بغلم کرد و دم گوشم زمزمه کرد
هیون: تو بار رو منو سوجون درحالی مه مست بودی دوتا دختر انداختی ولی بعدشو خودت باید یادت بیاد
یه بوسه ی ریز رو گردنم کذاشت و ازم جدا شد و رفت بیرون چرا من نسبت به این حرفش حس خوبی داشتمبا بیرون رفتنش حالم بد شد و رفتم بالا اوردم و تمام اون اتفاقاتو یددم اومد زمانی که برای معامله به زور رفته بودم بار نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه من وایسا من حاملم!!!!!!!!!!!
وقتی دیدم با صورت زهم ریخته اومد تو دست شویی و نفس امیق کشید هزاران سوار تو ذهنم ایجاد شد
هیون: کجا بودی
یونگبوک: حالم بد شد اومد دست شویی
هیون: پس فهمیدی
یونگبوک: میخوای چیکارش کنی
هیون: نمیدونم انتخابش با توعه
یونگبوک: من عاشق بچم " ذوق"
هیون: اوکی
اومد دستمو گرفت و کشوندم بیرون
هیون: ماماننننننننن
هاری: هوم
هیون؛ من اینو میخوام
هاری: خب بگیرش
هیون: اوکی
اومد حلقه دستم کرد
هیون: بیا گرفتمش مال خودم
سونا: مگه شیعه
جاعه:
سونا: یونگبوک از پدرم دو شو " عربده"
از روش برند شدم و عقب رفتم
جاعه اومد یغمو گرفت و با یه تیکه از اون گلدون رو بدنم نقاشیشو کشید
هیونا: عمو تروخدا ولش کن اون غلط کرد عمو" گریه"
ازم جدا شد به تیکه های گلدون نگا کردم دستمو گزاشتم رو شکمم و خم شدم تو اون تیکه هارو جمع کردم و ریختمشون دور شاید گلدونی بود که با بابا و مامانم روش نقاشی کشیده بودم وری من هنوزم گلدونی که مامانم برام نقاشی کشیده بود روشو داشتم رفتم اوردمش و گیاهه رو کاشتم
هاری: تو داری خونریزی میکنی چرا بت فکر گلدوناتی
یونگبوک: اگه این گلدون نباشه بیماریه قلبم دوباره شروع میشه من دلم نمیخواد مامانم بعد از مرگش ازم ناراضی باشه من بهش قول دادم که هیچ وقت اون گلدونو خراب نکنم و اگر اتفاقی شکست گلشو نگه دارم
هیون: چرتو پرت کصـ*شعر ما نمیخوایم بریم
هیونا: نه قراره شب اینجا بمونیم فردا هم که اکادمی نداری
هاری: هیون
هیون: واوا چه سقف زیبایی
هاری: بیا بدن اینو پانسمان کن
هیون: چرا اخه من
مارک: بیا اینم وسایلت بابای
رفتن بیرون و من باز با اون تنها موندم
هیون: امیدوارم یادت اومده باشه من کیم
یونگبوک: نه من یادم نیومده کی ای
هیون: پوففف منو سوجون هنوزم باید ادمت کنیم
یونگبوک: مـ.... من...
هیون: ولش کن لباستو در بیار
اروم لباسمو دراوردم اوذ بتادیت روش زد بعد دور بدنم باید پیچید
هیون: بهشون گفتی من این بلا رو سرت اوردم
یونگبوک: نه " اروم"
هیون: چرا
یونگبوک: نمیدونم " اروم"
خم شدو روی ترقوم یه کیس مارک خیلی درد ناک گذاشت جوری که از همون اول کبود شد
یونگبوک: چته
هیون: هیچی دلم خواست رو اسمم رو کبود کنم مشکلی هست
رفتم یه لباس دیگه براشتم و سریع پوشیدمش و رفتم دوباره تو تراس
که یکی اومد از پشت بغلم کرد و دم گوشم زمزمه کرد
هیون: تو بار رو منو سوجون درحالی مه مست بودی دوتا دختر انداختی ولی بعدشو خودت باید یادت بیاد
یه بوسه ی ریز رو گردنم کذاشت و ازم جدا شد و رفت بیرون چرا من نسبت به این حرفش حس خوبی داشتمبا بیرون رفتنش حالم بد شد و رفتم بالا اوردم و تمام اون اتفاقاتو یددم اومد زمانی که برای معامله به زور رفته بودم بار نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه من وایسا من حاملم!!!!!!!!!!!
وقتی دیدم با صورت زهم ریخته اومد تو دست شویی و نفس امیق کشید هزاران سوار تو ذهنم ایجاد شد
هیون: کجا بودی
یونگبوک: حالم بد شد اومد دست شویی
هیون: پس فهمیدی
یونگبوک: میخوای چیکارش کنی
هیون: نمیدونم انتخابش با توعه
یونگبوک: من عاشق بچم " ذوق"
هیون: اوکی
اومد دستمو گرفت و کشوندم بیرون
هیون: ماماننننننننن
هاری: هوم
هیون؛ من اینو میخوام
هاری: خب بگیرش
هیون: اوکی
اومد حلقه دستم کرد
هیون: بیا گرفتمش مال خودم
سونا: مگه شیعه
جاعه:
۴.۰k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.