p32
ب:داستانش طولانیه میشه برامون دوتا شیرموز بیاری
اجوما:باشه وایسین
ب:
اجونا و رفت بعد ۱۰ دیقه اومد شیرمازو رو خوریدیم
کوک:باشه مرسی من دیگه برم
ب:میری؟
کوک:اره ولی بهت یه سری میزنمنگران نباش
ب:کوک
کوک:هوم
ب:(لپش رو میبوسه)
کوک:سرخ شدن_
ب:مرسی گوگولی
کوک:(لبخند)بای بای
ب:دست تکون دادن
کوک:
این دیگه جیبوددددد یاااااااا کووکککک به خودت بیاااا اهم....
کوک:رفتم خونه دیگه...بهتره برم وگرنه منو قلمقلم میکنن جررر
ب:
یک ساعت بود که کوک رفته بود همونلحظه در اتاقم بازشد و جیسا اومد تو
ج:به به میبینم که بندایا خانم دیگه داره خسته میشه
ب:برو بیرون
ج:چشم چشم ولی قبلش باید بگم که بادیگارد خوشگلت یه قا ت ل(بخش بخش)
ب:چچی داری میگیییییی
ج:چطه ناراحت شدی؟
ب:ببین جیسا اگه حرفای مفدت رو ادامه بدی مبندازمت پایین
ج:نه بابا(پوزخند)
ج:ببین ه.ر.ز.ه اگه...یه بارم...تورو کنار ...تهیونگ...ببینم...جرباجرت میدم
ج:میفهمی؟
ته:نه نمیفهمه
ب:
جیسا داشت زد میزد که صدای ته از پشتمون شنیدم برگشتم و تهیونگ رو دیدمکه دمدر اتاق وایساده
ته:با چه حقی میتونه به اموال من دستور صادر(نمیدونه درسته یانه)کنی؟
جیسا:ته ؟
ته:ته و زهرمار گمشو از اینجا
جیسا:از خونه خودممنو میندازی بیرون؟
ته:خونه تو؟یا خونه بابات
جیسا:خودت میگی دیگه بابات
ته:ولی بزا یه جی بگم ...فک کنم بهتره بدونی که ...بابات تورو به یه پیرمرد فروخته
ج:چیمیگییییی
ته:اینم ورقش
بادیگارد:رئیس بفرمایید
مرده:لیدی ؟نمیای بریم؟
جیسا:چ چی نههههه
مرده:بیارین تو ماشین
ب:ته ته
ته:هوم
ب:داری جیکار میکنی
ته:دارم انتقامت رو میگیرمدیگه عشقم
ب:عش عشقم؟
ته:بندایا شاید باورت نشه ولی...من عاشقتم
ب:تهیونگ جدی ای؟
ته:شوخی دارمباهات؟
ب:(اشک شوق)پریدن به بغل تهیونگی_
ته:
همینه کوچولوی احمق من(پوزخند)
والا دیگه شرط بزارمنزارم ۶۰رو رد میکنه😂😂
برا همین عاشقتونم لعنتیاااا
اجوما:باشه وایسین
ب:
اجونا و رفت بعد ۱۰ دیقه اومد شیرمازو رو خوریدیم
کوک:باشه مرسی من دیگه برم
ب:میری؟
کوک:اره ولی بهت یه سری میزنمنگران نباش
ب:کوک
کوک:هوم
ب:(لپش رو میبوسه)
کوک:سرخ شدن_
ب:مرسی گوگولی
کوک:(لبخند)بای بای
ب:دست تکون دادن
کوک:
این دیگه جیبوددددد یاااااااا کووکککک به خودت بیاااا اهم....
کوک:رفتم خونه دیگه...بهتره برم وگرنه منو قلمقلم میکنن جررر
ب:
یک ساعت بود که کوک رفته بود همونلحظه در اتاقم بازشد و جیسا اومد تو
ج:به به میبینم که بندایا خانم دیگه داره خسته میشه
ب:برو بیرون
ج:چشم چشم ولی قبلش باید بگم که بادیگارد خوشگلت یه قا ت ل(بخش بخش)
ب:چچی داری میگیییییی
ج:چطه ناراحت شدی؟
ب:ببین جیسا اگه حرفای مفدت رو ادامه بدی مبندازمت پایین
ج:نه بابا(پوزخند)
ج:ببین ه.ر.ز.ه اگه...یه بارم...تورو کنار ...تهیونگ...ببینم...جرباجرت میدم
ج:میفهمی؟
ته:نه نمیفهمه
ب:
جیسا داشت زد میزد که صدای ته از پشتمون شنیدم برگشتم و تهیونگ رو دیدمکه دمدر اتاق وایساده
ته:با چه حقی میتونه به اموال من دستور صادر(نمیدونه درسته یانه)کنی؟
جیسا:ته ؟
ته:ته و زهرمار گمشو از اینجا
جیسا:از خونه خودممنو میندازی بیرون؟
ته:خونه تو؟یا خونه بابات
جیسا:خودت میگی دیگه بابات
ته:ولی بزا یه جی بگم ...فک کنم بهتره بدونی که ...بابات تورو به یه پیرمرد فروخته
ج:چیمیگییییی
ته:اینم ورقش
بادیگارد:رئیس بفرمایید
مرده:لیدی ؟نمیای بریم؟
جیسا:چ چی نههههه
مرده:بیارین تو ماشین
ب:ته ته
ته:هوم
ب:داری جیکار میکنی
ته:دارم انتقامت رو میگیرمدیگه عشقم
ب:عش عشقم؟
ته:بندایا شاید باورت نشه ولی...من عاشقتم
ب:تهیونگ جدی ای؟
ته:شوخی دارمباهات؟
ب:(اشک شوق)پریدن به بغل تهیونگی_
ته:
همینه کوچولوی احمق من(پوزخند)
والا دیگه شرط بزارمنزارم ۶۰رو رد میکنه😂😂
برا همین عاشقتونم لعنتیاااا
۱۸.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.