پارت ۱۱ دست نیافتنی
پارت ۱۱ دست نیافتنی
ویو ا/ت از اینکه تیهونگ اینجا بود هم خوشحال بودم هم ناراحت ( خواهرم فازت چیه 👍🏻😐)
که تهیونگ سر صحبت رو باز کرد
تهیونگ : سلام ا/ت و سلام خواهر کوچولوم
یونجی :سلام ته
ا/ت : سلام
تهیونگ : خب دخترا کجا میرید
یونجی : میریم خرید
تهیونگ : پس منم میام
یونجی : باش ولی ا/ت تو که مخالف نیستی
ا/ت : نه مشکلی ندارم
یونجی پس بزنید بریم
با یونجی سوار ماشین تهیونگ شدیم به بعد مدتی به پاساژ رسیدیم که توجه من و یونجی به ویترین مغازه جلب شد دست یونجی رو گرفتم و بردم داخل مغازه
فروشنده : سلام خوش اومدید
ا/ت : ممنون
یونجی : جدیدترین لباس ها رو نسونمون بدید ممنون میشم ( بچم چه با ادبه 😂🚶🏻♀️)
فروشنده : حتما از این طرف
پایان ویو
ویو تهیونگ
وقتی رسیدم به خونه که به یوجی سر بزنم دیدم دستگیره در چرخید و در باز شد
یونجی و ا/ت بودن انگار میخواستن برن بیرون که منم برای اینکه پیش ا/ت باشم گفتم میتونم بیام که قبول کردن و سوار ماشین شدیم و به سمت پاساژ رفتیم که ا/ت دست یونجی رو گرفت و به مغازه ی مورد نظرشون رفتن
پایان ویو
ویو ا/ت از اینکه تیهونگ اینجا بود هم خوشحال بودم هم ناراحت ( خواهرم فازت چیه 👍🏻😐)
که تهیونگ سر صحبت رو باز کرد
تهیونگ : سلام ا/ت و سلام خواهر کوچولوم
یونجی :سلام ته
ا/ت : سلام
تهیونگ : خب دخترا کجا میرید
یونجی : میریم خرید
تهیونگ : پس منم میام
یونجی : باش ولی ا/ت تو که مخالف نیستی
ا/ت : نه مشکلی ندارم
یونجی پس بزنید بریم
با یونجی سوار ماشین تهیونگ شدیم به بعد مدتی به پاساژ رسیدیم که توجه من و یونجی به ویترین مغازه جلب شد دست یونجی رو گرفتم و بردم داخل مغازه
فروشنده : سلام خوش اومدید
ا/ت : ممنون
یونجی : جدیدترین لباس ها رو نسونمون بدید ممنون میشم ( بچم چه با ادبه 😂🚶🏻♀️)
فروشنده : حتما از این طرف
پایان ویو
ویو تهیونگ
وقتی رسیدم به خونه که به یوجی سر بزنم دیدم دستگیره در چرخید و در باز شد
یونجی و ا/ت بودن انگار میخواستن برن بیرون که منم برای اینکه پیش ا/ت باشم گفتم میتونم بیام که قبول کردن و سوار ماشین شدیم و به سمت پاساژ رفتیم که ا/ت دست یونجی رو گرفت و به مغازه ی مورد نظرشون رفتن
پایان ویو
۱۴.۴k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.