"تيمارستان صورتی" پارت دوازدهم
ویو ا/ت
خیلی کیوتهه..اما من واقعا هیچ حسی بهش ندارم..نمیتونم تلاش کنم..نمیشه که بزور عاشق کسی شد..
ا/ت:جیمین راستش من بهت هیچ حسی ندارم ..قبول کردم اما نمیخوام تلاش کنم..این رابطه بدرد نمیخوره..تا وقتی که دو نفر عاشق هم نباشن..
جیمین:اما ..اا هیچی..میخوای چیکار کنی؟
ا/ت:بهتره منم دیگه برم ی خونه بگیرم واسه خودم.
جیمین:توکه پولی نداری
ا/ت:راست میگی ..میرم پیش مادربزرگم..
جیمین:من خیلی دلم میخواست اینجا بمونی اما هر جور دوست داری..
ا/ت:من که به نظرم اهمیت میدی ..من میرم وسایلم رو جمع کنم
جیمین:هومم باشه..
رفتم وسایلم رو جمع کردم و اومدم پایین ..
جیمین:به کانگ میگم برسونت خونه مادربزرگت ..آدرس اونجا رو بهش بده ..
ا/ت:ممنونم بابت همه چیز ..خدافظ
جیمین:خدافظ..
و رفتم ..واقعا چرا یهویی این تصمیم رو گرفتم؟
ویو جیمین
ای به خشکی شانس..این دختره چرا یهویی رفت..نقشه هام همه نقش بر آب شد..درسته ..من فقط واسه خواسته های خودم بهش نزدیک شدم ..البته هنوزم نیازش دارم..رفته اما قرار نیست از دستم خلاص بشه ...اون باید تاوان پس بده ..هنوز هیچی تموم نشده ..
ویو ا/ت
امیدوارم مادربزرگم خونش رو عوض نکرده باشه ..
کانگ:خانم اینجاست؟
ا/ت:بله ممنون کانگ..تو هم به زحمت افتادی میتونی بری
کانگ:نه این چه حرفیه ..بله چشم خدافظ..
کانگ هم رفت و
من موندم و فکرای توی سرم ..
خواستم برم داخل که نگهبانا جلوم رو
گرفتن ..
ا/ت:هعی چیکار میکنین؟من خانم این خونم
یکم داد زدم که مادربزرگم بیاد ..
از شانس خوبم توی حیاط بود..بدو بدو اومد
م.ا/ت:دخترم تو اومدی؟دارین چیکار میکنین؟بزارید بیاد داخل همون جور که خودش گفت خانم این خونس..
ا/ت:مادربزرگ ..دلم براتون تنگ شده بود ..
و رفتم بغلش کردم ..
مادربزرگ:دخترمم..چرا فرار گ
کردی؟
ا/ت:بریم داخل..همه چیز رو توضیح میدم واستون ..
مادربزرگ:پس بریم..
رفتیم داخل خدمتکارا اومدن و چمدون هامو بردن ..بقیه هم اینجا بودن ..خالم و شوهرش..عموم ..دختر خالم ..پسر عموهام و پسر خالم..
کارینا(دختر خاله ا/ت):ا/تتت؟دخترر توی اینجایییی؟
دوییدم بغلش ..از بچگی باهم دوست بودیم ..اون بهترین دوستمه ..و خیلی دوسش دارم ..
داداش هم بغل کردم یعنی پسر خالم اونم دوست صمیمیه..این دوتا خیلی خوبن ..
اما پسر عموهای عوضیم ..نهه ..اونا ..
.
.
.
حمایت کنین پلیزز 🥡✨️
بعد ی مدت اومد از این به بعد زود به زود پارت میزارمم🫠
خیلی کیوتهه..اما من واقعا هیچ حسی بهش ندارم..نمیتونم تلاش کنم..نمیشه که بزور عاشق کسی شد..
ا/ت:جیمین راستش من بهت هیچ حسی ندارم ..قبول کردم اما نمیخوام تلاش کنم..این رابطه بدرد نمیخوره..تا وقتی که دو نفر عاشق هم نباشن..
جیمین:اما ..اا هیچی..میخوای چیکار کنی؟
ا/ت:بهتره منم دیگه برم ی خونه بگیرم واسه خودم.
جیمین:توکه پولی نداری
ا/ت:راست میگی ..میرم پیش مادربزرگم..
جیمین:من خیلی دلم میخواست اینجا بمونی اما هر جور دوست داری..
ا/ت:من که به نظرم اهمیت میدی ..من میرم وسایلم رو جمع کنم
جیمین:هومم باشه..
رفتم وسایلم رو جمع کردم و اومدم پایین ..
جیمین:به کانگ میگم برسونت خونه مادربزرگت ..آدرس اونجا رو بهش بده ..
ا/ت:ممنونم بابت همه چیز ..خدافظ
جیمین:خدافظ..
و رفتم ..واقعا چرا یهویی این تصمیم رو گرفتم؟
ویو جیمین
ای به خشکی شانس..این دختره چرا یهویی رفت..نقشه هام همه نقش بر آب شد..درسته ..من فقط واسه خواسته های خودم بهش نزدیک شدم ..البته هنوزم نیازش دارم..رفته اما قرار نیست از دستم خلاص بشه ...اون باید تاوان پس بده ..هنوز هیچی تموم نشده ..
ویو ا/ت
امیدوارم مادربزرگم خونش رو عوض نکرده باشه ..
کانگ:خانم اینجاست؟
ا/ت:بله ممنون کانگ..تو هم به زحمت افتادی میتونی بری
کانگ:نه این چه حرفیه ..بله چشم خدافظ..
کانگ هم رفت و
من موندم و فکرای توی سرم ..
خواستم برم داخل که نگهبانا جلوم رو
گرفتن ..
ا/ت:هعی چیکار میکنین؟من خانم این خونم
یکم داد زدم که مادربزرگم بیاد ..
از شانس خوبم توی حیاط بود..بدو بدو اومد
م.ا/ت:دخترم تو اومدی؟دارین چیکار میکنین؟بزارید بیاد داخل همون جور که خودش گفت خانم این خونس..
ا/ت:مادربزرگ ..دلم براتون تنگ شده بود ..
و رفتم بغلش کردم ..
مادربزرگ:دخترمم..چرا فرار گ
کردی؟
ا/ت:بریم داخل..همه چیز رو توضیح میدم واستون ..
مادربزرگ:پس بریم..
رفتیم داخل خدمتکارا اومدن و چمدون هامو بردن ..بقیه هم اینجا بودن ..خالم و شوهرش..عموم ..دختر خالم ..پسر عموهام و پسر خالم..
کارینا(دختر خاله ا/ت):ا/تتت؟دخترر توی اینجایییی؟
دوییدم بغلش ..از بچگی باهم دوست بودیم ..اون بهترین دوستمه ..و خیلی دوسش دارم ..
داداش هم بغل کردم یعنی پسر خالم اونم دوست صمیمیه..این دوتا خیلی خوبن ..
اما پسر عموهای عوضیم ..نهه ..اونا ..
.
.
.
حمایت کنین پلیزز 🥡✨️
بعد ی مدت اومد از این به بعد زود به زود پارت میزارمم🫠
۱۰.۷k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.