حس کرده بودم اتفاقی کوچک افتاده است
حس کرده بودم اتفاقی کوچک افتاده است
برروی دیواری شکافی اندک افتاده است
حالا خودم را سخت دربند تو می بینم
دیواری از سنگم که رویش پیچک افتاده است
آیا به جز تسلیم راه دیگری دارد؟
سرباز بی شاهی که در میدان تک افتاده است
غیرازتو تصویری نه میخواهم،نه می بینم از چشم من دنیای بی تو بی شک افتاده است
در نامه ای اقرار کردی عاشقی حالا
در دست این دیوانه از تو مدرک افتاده است
محمد رفیعی
کتاب, ناخودآگاه
برروی دیواری شکافی اندک افتاده است
حالا خودم را سخت دربند تو می بینم
دیواری از سنگم که رویش پیچک افتاده است
آیا به جز تسلیم راه دیگری دارد؟
سرباز بی شاهی که در میدان تک افتاده است
غیرازتو تصویری نه میخواهم،نه می بینم از چشم من دنیای بی تو بی شک افتاده است
در نامه ای اقرار کردی عاشقی حالا
در دست این دیوانه از تو مدرک افتاده است
محمد رفیعی
کتاب, ناخودآگاه
۲۶۲
۲۴ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.